بچم سرما خورده حالش خوب نیست همش خوابش میاد گریه میکنه نمیزاره چیزی درست کنم بهش بدم گرسنشم هست نمیتونه بخوره فقط اذیت میکنه اومدم خونه مامانم گفتم بچه نگه دارن چیزی بدم بخوره یکم اب گوشت درست کرده بود ابش برداشتم بایه دوتاتیکه ریز گوشت به بچه دادم خودم خوردم یهو رفت نگاه کردشروع کرد سرصدا کردن که به پسرا نذاشتی دیگه چی مونده همه‌گوشتاش خوردی درصورتی دوتاتیکه خوردم اونم ریزخیلی بدم اومد بابام باهاش سرصدا داد گفت‌ مگه چیه.داروهای بچمم تموم شده زنگ زدم شوهرم باز ببرمش دکتر بابام شنید‌پول ندارم کارتش داد نمیگرفتم برداشت بهم گفت بابات دوتومن‌گیرش میاد مگه چقد‌گیزش میاد منم باید ببره دکترکلی چرت دیگه... انگار من همین الان میخواستم ببرم بچم دکتر باپولای این خیلی پشیمون شدم اومدم بچم باشیرسیرمیکردم تاشوهرم میومد چقدمن احمقم بخاطر دل مامانم بچم مریض کردم مریضی از مامانم گرفت بچم شانس اورد اینم جوابم لعنت به من

۱۰ پاسخ

عزیزممم تایپیکت خوندم چقدر دلم گرفت اشکال نداره بازم مادر خودمونه نمیشه حرفی زد ولی از درون ادم میشکنه و ناراحت میشه زیاد به حرفش فکر نکن .. ایشالله فرشته کوچولوت هم زودتر خوب خوب بشه خیلی سخته مریضی بچها..زیاد از خونه نبرش بیرون من ماهی یکبار میبرم خونه مادر شوهرم ۳هفتع یکبار خونه مامانم گلایه هم میکنن میگم ویروس اومده بچم مریض میشه تا این زمستون ایشالله رد بشه بره هوا خوب بشه.

من جات بودم جمع میکردم میرفتم خونه تا حرف بخورم این کارا از یه مادر بعیده واقعا

از ای مادره پسر دوستا هستا خیلی گناهه فرق گذاشتن بین بچه

تا می تونی ازش دوری کن

ینی بخاطر پسراش دعوات کرد ک نزاشتی واس اونا بمونه؟ 🥺

بچت ببر یه دکتر اطفال خیلی خوب ک قشنگ معاینش کنه

وای این چ کاری دیگ مادرت انجام داده . بنظرم بمون خونه خودت بهتره

ناراحت نشو عزیزم منم از مامانم خیلی وقت ها رنجیدم دلم شکست باز گفتم مادرمه ولی دیگه بیشتر به فکر بچمم

سلام عزیز دلم اینکار ۴۳۰هست

تصویر

مادر خودته فدات یا زن باباته؟

سوال های مرتبط

مامان آیهان جوجو🐥 مامان آیهان جوجو🐥 ۱۵ ماهگی
سلام قشنگا 🤭❤
خوبین درچع حالین؟
من کع منتظرم ایهان بخوابه بلندشم یه چی بخورم گشنمهه
نمیدونم چرا هربار که به شوهرم میگم وقتی ایهان گریه میکنه لطفاا به من نپر و حرف بار من نکنن اما هر دفعه بدتر میشه
دیشب آیهان دیر خوابید (سرماخورده)فقط یه ساعتی خوابش برد که یهو بیدار شد و گریه کرد منم گلوم درد میکرد بیدار بودم بلند شدم یکم چرخوندمش ولی آروم نمیشد یه بیسکوییت دادم دستش آروم شد اومدم برقو خاموش کردم یکم آروم بود باز دوباره زد زیر گریه یهو شوهرمم داد زد پاشو برقو روشن کن نزار گریه کنه برا خوابت مردی ایشالا که خواب مرگت باشه بعد آیهانو ازم گرفت حالا مادر شوهرمم خونمون بود 😑 منم نرفتم طرفش ولی باز گریه میکرد طاقت نیاوردم بردمش تو اتاق و باهاش بازی کردم تا باز شیر خورد و خوابید همونجا خوابیدیم خیلی ناراحت شدم هربار که آیهان گریه میکنه شوهرم یه جوری باهام حرف میزنه انگار تقصیر منه اگه بخادم میاد میزنه منو
حالا از دیشب باهاش سر سنگینم صبحم اومده بود بالا سرم و باهام حرف میزد جوابشو ندادم زودم پشیمون میشه ولی بدم میاد فک میکنه فقط خودشه که بچشو دوست داره و من دشمنشم ،از من مگه دلسوز تر برا اون بچه هست آخه مگه من دلم میخاد بچم گریه کنه 🥲