سلام مامانا یه درد و دلی باهاتون بکنم
الان ساعت ۱۲ شب رد شده
میخوام بگم از مادر بودن خستم از این مه سر ظهر غذام اماده باشه خستم
از این که اگه دیر ببرمش سرویس خودشو خیس میکنه خستم (نمیخواستم از جیش بگیذمش خودش مایبیشو باز میکنه بادسم میپوشونمش انقدر ور میره تا دکمه های بادی رو باز کنه )
از این که ظرفارو بشورم و بچم از رو ماشین لباس شویی بیاد بالا و با استرس ظرف بشورم خستم
از این که صندلیارو هول میده تا از کابینتا بیاد بالا خستم
از این که تمام وسیله هارو میریزه بیرون خستم
از این که بهش غذا بدم خستم
از این که تنهام و بجز مامانم کسی درکم نمیکنه خستم
از این که داعم اسباب بازی هاشو پرت میکنه و لحظه ای نمیتونم واسه خودم باشم خستم
از همه چیز خستم

از اینک هست خداروشکر کن از اینک یه فرشته ناز کوچولو کنارته یه زمانی این چیزا نبود همچی سخته همچییی

اگه کسی بهت نگفته من بهت میگم عزیزم خسته نباشی خسته شدن از کارای روزمره ناشکری کردن نیست خیلی خوبه ک اینجا نوشتی و یکمی از این بار روانیو خالی کردی اینجا اکثر ماهم تو شرایط توییم و دائم از طرف هم جنسامون قضاوت میشیم هیچیو بدل نگیر و واسه خودت بیشتر وقت بزار

میگذره فقط تکرار کن میگذره و تو دلت تنگ میشه برا الان. خسته نباش. لطفا با امید برو جلو. چشم ب هم بزنی گذشته پس لذتشو ببر اینو منی میگم که دوتا شیرب شیر پشت هم دارم خدا قوت عزیزم

منم خسته مبشم ولی اگه ۵ دقیقه دخترم‌کنارم‌نباشه دغ میکنه خدارو شکر کنیم بخاطر وجودشون‌

واقعا این منم که گفتی

اروم باش عزیزم شعی کن وقتی خابه یکم برا خودت وقت بزاری تا روحیه بگیری بغلش کن یکم برو بیزون بگرد یه چیز کوچیک بخر همین چیزای سادس ک آدمو از افسردگی نجات میده .الان دوساله وقت شیرین زبونیشه شعر یادت بده لذت ببر هممون خسته میشیم درکت میکنم من مادرم ندارم نک تنها ...

وحشتناک اینجاست که هرکی بچه بزرگتر از من داره بهم میگه تازه الان روزای خوبته هرچی بزرگتر بشه بدتر و سخت تر میشه

تو چقدر منی!

عزیززم خداقوت
حتما با همسرت صحبت کن و شرایط و فشاری ک روته رو باهاش درمیون بزار. ازش بخاه توی مواردی هم ایشون شریک بشه و کمتر بهت فشار وارد بشه. ظرفهارو وقتی همسرت نیست نشوز بزار بیاد بابچه بازی کنه و مشغول بشه بعد بشور.
صندلی هارو بردار بزار توی اتاق واجب نیست آشپزخونه بمونه... میشه از یه سری چیزا که اولویت نیست گذشت تا بالاخره این دوران شیطنت بگذره و عاقل تر شن :)

منم خسته ام خیلی خسته از اینکه شهر غریبم هیچ کمکی ندارم خسته ام از این ک شوهرمم مجبوره بیشتر شیفت بره و بچه وابسته من شده و حتی کمک شوهرمم ندارم خسته ام حتی الان ک اومدم شهرستان استراحت کنم بچه مریض شده و نشد از شیر بگیرم

حق داری عزیزم
تو هم مثل هزاران مادر دیگه
یه کم به خودت استراحت بده
حالا سر ظهر غذات آماده نباشه چیزی نمیشه
این وروجکا بزرگ میشن و بازم وقت برای خودمون زیاد پیدا میکنیم