۸ پاسخ

عزیز دلم قدم نو رسیدت مبارک باشه،هیچ وقت نمیتونی به قبل برگردی چراکه قلبت بیرون از بدنت میکوبه، همیشه یک نگرانی شیرین داری که بدون اون نمیتونی زندگی کنی،از این ور هم دلت برای خودت تنگ شده ولی نمیتونی خودت باشی،روانشناسا میگن ۵ سال طول میکشه تا مادر هویت واقعی خودش رو قبول کنه.مادری یکی از سخت ترین و شیرین ترین کارهای دنیاست.اهنگ بزار بغلش کن برقص، زیر دوش دوسه دقیقه چشمانت رو ببند و به هیچی فکر نکن. از کسایی که میتونن کمکت کنن، ازشون کمک بخواه.با کسی که راحتی درمورد مشکلاتی که داری صحبت کن گریه کن ،خود جدیدت رو دوست بدار.تو بهترین و قشنگترین مادری😍

دارم سعی میکنم کارایی که قبل از بارداری و زایمان انجام میدادم رو شروع کنم کم کم و روتینمو پیدا کنم

منم اوایل خیلی بد بودم جوری شده بودم که دیگه از شوهرمم بدم میومد ولی الان انگار دارم بهتر میشم کم‌کم

عزیزدلم عادیه
حالا یکم که بچه ت بزرگتر بشه و از وابستگیش کمتر بشه بهتر میشی
حقیقتا من فکر میکردم سر پسر اولم چون قرص های ضد افسردگی رو نخوردم اینجوریم ولی سر این پسرم قرص ها رو هم خوردم ولی تفاوتی ندارم
من بعضی روزها حوصله ی خودمم ندارم چه برسه بچه ها و شوهرم فقطم گریه می‌کنم

منم داغونم بعد زایمان منتظرم هوا گرم بشه بزنم بیرون ازخونه اخه الان هوا سرده ویروس انفولانزا هم هست نمیرم بیرون بچه ام مریض نشه

والامن سرگرم بچه هاوخونه داری شدم بیرونم اصلانمیرم جایی مهمونی میترسم بچه هام مریض بشن همش خونه بابچه هاودرس ومدرسه وکارخونه کارخاصی انجام نمیدم

من هرروز با پسرم می رقصم تند تند بیرون میرم نمی‌ذارم سرم خلوت بشه بااین حال یه روزایی خیلی داغونم

دوست ندارم ناامیدت کنم ولی هرروز بدتر میشم
البته این به آدمای دورو برمون هم بستگی داره

سوال های مرتبط