مامانا توروخدا واسه یه دقیقه که شده خودتون رو بزارید جای من با بچه ای که دوروز دیگه ۴ سال و ۴ ماهش تموم میشه و دیگه ماشالله بزرگ شده و خوب هما چیزو می فهمه باید چی کار کرد با خدا دیگه خسته شدم بریدم ماهلین نشسته بود یه لحظه بلند شد دیگه تا کله اش پی پی کرده تو خورش اینقدر کرده بود که رسیده بود به کمرش و تا نزدیک گردنش پر از پی پی تمام لباساش و زندگی من از پی پی یکی شده بود خیلی عصبانی شدم بردمش تو حمام لختش کردم و شستمش‌ و دوتا هم محکم زدم رو بدنش و حسابی دعواش کردم آخه چقدر این وضعو تحمل کنه بچه ی ۲ ساله اگه بود تا الان یاد گرفته بود به مامانش جیش و پی پیشو بگه مشاوره هم بردمش میگه افتاده رو دور لجبازی باید صبور باشی و هیحی نگی آخه لجبازی تا کی تا کجا الان تو مهدشون به مربیش تا دلوین میخوادبره دستشویی میگه منم جیش دارم ولی به من نمیگه پی پی رو هم کلا نمیگه می دونم تاپیکم تکراریه ولی به خدا دیگه خسته شدم دیگه هیچ روشی هم جوابگو نیست رو این بچه چقدر صبورباشم و هیحی نگم اگه همچنان ادامه داشت چی اگه تا کلاس اول خواست این کارشو ادامه بده چی ؟؟از دیروز پیش همون مشاوره مهدشون می برمش رفتاردرمانی به امید اینکه خوب بشه اونجا هم خانومه گفت دقت و تمرکزشم خیلی پایینه و زود از یه جیزی خستا میشه میزاره کنار با مربی مهدشم و منم همین جوره همه رو خسته کردا دیگه این بچه 😭😭😭😭آخه یه بچه اینقدر باید خنگ باشه بابا دستم دیگه تا آرنج رفته تو گوهههه من با کارهای این بچه چطور فرشامو بدم بشورن واسه عید😫😥

۲۷ پاسخ

ببین این روش جواب میده شاید. برو پیش دلوین بهش بگو عزیزم افرین که جیش و پی پیتو میگی جلوی ماهلین بگو. بگو چون کارای شخصیتو خودت انجام میدی میخوام بهت جایزه بدم وقتی ببینه با اون اینجوری حرف میزنی تحریک میشه شاید عوض بشه

عزیزم بیا با دلوین صحبت کن تنهایی ولی تا اون باهاش حرف بزنه بگه هر وقت پیپی داری یا جیش بیا با هم بریم دستشویی ایقد خوشه اونجا ادم کثیف نپیشه دیگه .......
ی مدت این روش رو امتحان کن خودت یواشکی یاداوری ب دلوین بکن بگو برو بهش بگو .....
شاید جواب داد این دوتا خواهرن

واقعا حق داری سخته نمدونم چی بگم بنطرم یکی همسن خودش دلوین یا دوستاش بهشون بگو بهش یاد بدن مثلا دلوین میره دستشویی تشویقش کن جلو چشم‌اون برا اون جایزه بده اینم‌کم‌گم‌بخاطر رقابت با خواهرش شاید دست از لجبازی برداشت

عزیزم واقعا حق داری هرچقدرم عصبانی بشی،چون خودمم برا پسرم خیلی سختی کشیدم و بیشتر از یکسال درگیر بودم،،،بنظرم یه جایزه که میدونی خیلی دوس دارن بخرید ولی فقط به اون دخترتون که دستشویی میره بدید و به خواهرش بگید هر زمان که توام پی پی تو گفتی به توام میدم ولی الان فقط واسه خواهرت هست که پی پی شو میگه

پیش مشاور مهد نبر ببر یه مشاور خوب
بعضی وقتا یه راه حل ساده ادمو نجات میده
به نظرم ربطی به لجبازی نداره اخه تمام بدنش پی پی میشه مسلما باید چندشش بشه

سلام عزیزم اول اینکه واقعا بهت حق میدم خیلی سخته،پسر منم ی مدت اسن کارو میکرد من برچسب شخصیت های کارتونی ک دوس داشت رو میچسبوندم ب دیوار دستشویی و میگفتم اگه تو دستشویی کارتو انجام بدی برچسبای بیشتر میاد،اونم ب ذوق برچسب میرفت دستشویی
شب ک خوابه بچسبون بعد ک رفت دستشویی بهش بگو ب نظرت فردا چ برچسبی میاد اونم از ذوق برچسب میره و هی تکرار میشه ،ب من ک جواب داد ب شمام ان شاالله میده فقط تا عادت شه ادامه بده

سلام بچه منم کامل صحبت نمیکنه هم کاردرمانی میره هم گفتارهنوزنتونستم ازپوشک بگیرمش دستشویی میکنه هیچی نمیگه

بنظر من بعضی بچه ها شوک لازم دارن مثل نبود مامان.چون اون گربه رو فقط برا مامان میرقصونن. ولی متاسفانه بسیار اثرات بدی هم داره. بسیار بد

عزیزم فقط میتونم بگم خدابهت صبربدهد.واقعابرات ناراحت شدم خیلی سخته .

خداوکیلی خیلی سخته من جای شما مخم رد داد

نقطه تحملت رو ببر بالا ...خوب میشه

عزیزم یوقت کم حسی نداره که مثلا متوجه نشه یا بدش نیاد؟ با کار درمان بنظرم مشورت کنید

تمام شورتاش خراب شدن فک کتم هفت هشت تا شورت دور انداختم از بس شستم پاره شدن و. دیگه پاک نمیشدن
الان دخترم دو سال و. دوماهشه
سیزده روزع ک از مای بی بس گرفتم
ببین چشم ازش برنمیدارم
احساس کنم داره تمرکز میکنه ک پی. پی کنه میپرم میبرمش دسشویی
تا حالا چندبار در رفته پی. پیش
منتهی مابیقشو دستشویی رفته کرده
جیششم الان ب. مرحله ی. نگه داشتن تا حد ریختن رسیده

عزیزم خیلی سخته
ببین پسر من دوسال و نه ماهه بود از مای بی بی گرفتمش
جیشش رو ک راحت یاد کرفت
پی پی. رو یکماهه تمام توی شورتش میکرد
دو هفته اول توی شورتش یه گوشه میرفت میکرد
بعد بهش گفتم باید بری دم دسشویی بکنی ولی بازم توی شورتش دم دسوشیی میکرد
بعد گفتم مامان برو. تو دسشویی شلوارت و. درار توک فقط شورتت کثیف بشع
بعدشم شورتشو پایین کشیدم و. دیگه از اون ب. بعد رفت
ولی دوماه زمان برد

عزیزم مطمئنی لجبازی میکنه ومشکل دیگه ای نداره آخه من مربی مهد بودم یه بچه بود چهار خورده ای پنج داشت وقتی برا ثبت نام اومد مامانش گفت این مشکل داره نمیتونه تشخیص بده مدفوع میکنه و دکتر می‌رفت وزیر نظر دکتر بود

چقد سخت
اینو امتحان کردی هر یساعت ببرش دسشویی دستشو بگیر ببر تا یکماه شاید ناخودآگاه یاد گرف

سلام مامان خسته دلشکسته آروم باش عزیزم
خواهر من تا ۷سالگی تو شلوارش پی پی میکرد برادرزادم تا ۱۳سالگی ادرار میکرد شبا همه دکترو اینجور چیزا هم بردنش کلی دوا و درمون ولی بی اثر بود.
عزیزم ی سوال ازت میپرسم راستشو میگی؟
اگه دوسداشتی جواب بده تو خونتون دعوا و کتک کاری و ترس وجود داره یا نه؟دخترت استرس نداره بگه کتک میخورم؟

نزنش دیگه یادته مریض بود چقد غصه خوردی چقد حالش بد بود مگه نگفتی دکتر گفته حسی عقب تر از سنشه خودت باید بدونی وقتی ساکته یعنی مشغوله منم جای تو بودم حتمن میزدم ولی شرایط ماهلین یکم خاصه خودتو کنترل کن

ببین فقط یه راه میمونه هیچی پاش نکن
بذار لخت بگرده ببین میگه
فکر نکنم بشینه رو زمین کارشو بکنه

عزیزم باهاش حرف بزن براش جایزه بخر براش تو ی برگه یدونه ستاره بکش بچسبون ب دیوار بگو از این ب بعد هر کار خوبی ک انجام بدی ستاره هات بیشتر میشن برات جایزه میخرم با تشویق کردن انجام بده کم کم درست میشه اینجوری با دعوا و کتک درست نمیشه بیشتر لج میکنه

عزیزم سلام ببخشید من یه سوال دارم گلم اگه وقت داری بپرسم

چرا زودتر نگرفتیش به نظر من بچه هر چی که بزرگتر میشه گرفتنش ازمای بی بی سختر میشه انگار تنبل میشه

دخترمنم کوچیکتر بود یه مدتی جیششو نمیگفت من از دوستای نزدیکش که خیلی بهش نزدیک بودن خواستم بهش بگن که کار بدی میکنی خونتونو کثیف میکنی کاملا عادی به حرفشون گوش داد حالا من میگفتم لج میکرد بیشتر کثیف میکرد

چطور بدش نمیاد همه هیکلش پر میشه
بنظر من نشورش بزار بو بده خواهرش تحویلش نگیره بگو جایی نمیبرمت بو میدی شاید دیگه تکرار نکرد

عزیزم. واقعاخدابهت صبربده.

پس میتونه ب مربی مهد میگ با شما انگاری لچ کرده پدرش باهاش حرف بزنه حتی یکی دوبار پدرش اینو ببره براش جایزه هم بگیره تشویق بشه اخه یکی ازدوقلوهای من خیلی حرف پدرشو گوش میده منو حرص میده

خدا بت صبر بده عزیزم دختر منم تا از پوشک گرفتمش خیلی لجبازی کرد ی دوماهی خودمو زدم ب بیخیالی ولی از درون میسوختم از کاراش ولی الان اوکی دیگه خودش میره

سوال های مرتبط

مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
تو قسمت سوال و پرسش گهواره رفتم در مورد واکسن پرونار سوال کردن که بقیه بیان مثلا نظر بدن من‌ واقعا موندم و در حیرتم از بعضی مادرا عین بی سواد های ۶۰‌و ۷۰ سال پیش حرف می زنند🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️طرف میگه من هیچ‌کدوم واکسنای اصلی بچمو نزدم و نخواهم‌زد😐😐😐یکی نیست بگه آخه کم عقل تو از این نمی ترسی بعدا بچت به مریضی های مختلف دچار بشه خدا شاهده یه نفر رو شنیدم طرف خورش اعتراف کرده بود مادربزدگه بچه بود تو پیج خانوم افتخاری پیام داده بود من سرپرستی نومو گرفت نرفتمهیچ کدوم از واکسنای نومو بزنم بعد الان بچه ی ۳ ساله فلج اطفال گرفته 😐😐دیدید جدیدا چه قدر سرخک و سرخچه و این نرض های جور واجور زیاد شده چون خیلی ها دیگه واکسن نمی زنند
بعد اومدن میگن طرف واکسن زده واسه بچه ی دوماهش فلج مغزی شده بیماری سی پی آخه احنق سی پی یه نوع ببماری ژنتیکیه چه ربطی داره آخه 😐😐میگن این واکسنا اوتیسم میاره 🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️خدایا با چه بی سوادایی شده ۸۰ ملیون
من خودم‌به شخصی خبر نداشتم از واکسن پرونار اگه نه صد درصد واسه دخترام‌می زدم که الان بچم به اون حال و روز نمیافتاد بعد اینا چه جور با خیال راحت سرشون میزارم رو بالش نمی ترسن بچشون چیزیش بشه🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
مامان حلما مامان حلما ۴ سالگی
پ.ا.رت ۹۶....
بهنام دوباره شروع کرد به اینکه باید دوباره بچه بیاریم.....
راستش خودمم دلم می‌خواست یه بچه دیگه بیارم و دخترم تنها نباشه....
درسته هدیه بود ولی خب قرار نبود که تا همیشه پیش من باشه....
بعد از چند ماه دوباره باردار شدم و این سری بچه پسر بود....
متاسفانه توی بارداری افسردگی گرفتم.....
و بعد از زایمان هم که افسردگی بعد از زایمان خیلی شدید گرفتم.....
روزام فقط با گریه می‌گذشت.....
هر روز به این فکر می‌کردم که چرا مادرشوهرم رفت.....
گاهی به خودم می‌گفتم چرا بچه رو دادم به زن داداش....
دیگه به حدی رسیده بودم که مه از دستم داشتن عاصی می‌شدن.....
بهنام منو برد پیش یکی از بهترین روانپزشک‌های شهر....
و اون تایید کرد که من دچار افسردگی شدم.....
هر روز بیشتر از ۵ تا قرص می‌خوردم....
و تا قرصا رو می‌خوردم خوابم می‌برد.....
دیگه مسئولیت بچه‌هام بر عهده زن داداش بود....
از هر دو تا بچه مراقبت می‌کرد....
حس میکردم دوباره بهنام سرو گوشش می جنبه....
اما کاری از دستم ساخته نبود....
چیکار میکردم.....
حتی حوصله بچه هامون نداشتم.......
زن داداش حسابی بهم رسیدگی میکرد...‌‌
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
سلام مامانا من امروز پیش مشاور بچه ها تو مهدشون بودم می گفت فقط به آپوزش اینجا اکتفا نکن خودتم تو خونه با بچه ها کار کن گفت به خصوص کتاب های حواستو جمع کن از همش بهتره باهاشون کار کن گفت باید از الان به فکر سنجش به ورود به مدرسشون باشی گفت من شاگردی داشتم که رد شده تو سنجش هیچی بلد نبوده خواستم اینا به بعضی از مامانای اینجا بگم که بچه هاشون نه مهد میرن نه پیش ۱ و نه حتی کلاسی یا تو خونه هم اصلا باهاشون کار نمی کنند اینا خیلی خیلی مهمه می گفت یکی از تستهاشون نسبت های فامیلیه مثلا خواهر بابات کی تو میشه ؟؟اعداد رو بتونه از ۱ تا ۱۰ هم بنویسه هم بگه هم برعکس هم بتونه بگه حیوونارو اهلی و وحشی و غذاشون و پرنده ها هپه رو کامل باید بلد باشن اشکال هندسی و خیلی چیزای دیگه البته من که خیلی راضی ام نوشتم پیش ۱ الان بچه هام رنگارو کامل بلدن البته بیشترشو خودم یادشون دادم از ۱ تا ۵ می تونند بشمارنو حیوونا و غذاهاشون رو هم کامل بلدن اشکال هندسی و دوسه تا شعر فقط نسبت ها باهاشون کار نکردم که باید یادشون بدم مفهوم های سنگین و سبک و لاغر و چاق و دست چپ و راست اینا رو هم باید بلد باشن بچه های منم کامل بلدن ببین مشاورشون به من گفت فقط به آموزش اینجا اکتفا نکن با اینکه من تو خونه هم روزی یکی دوساعت باهاشون کار می کنم ولی خواستم به شماها هم بگم از الان با بچه هاتون کار کنید تو سنجش دچار مشکل نشید
مامان حلما مامان حلما ۴ سالگی
پ.ا.رت ۸۸
نزدیکای ظهر بود که از بیمارستان مرخص شدم....
شاید غیر قابل باور باشه ولی اصلاً سعی می‌کردم صورت بچه رو نگاه نکنم....
خیلی می‌ترسیدم می‌ترسیدم یه وقت مهرش به دلم جوری بیفته که نتونم از خودم دورش کنم....
و باید خودمو کنترل می‌کردم و هرگز به این چیزا فکر نمی‌کردم چون من امید مادر شدنو تو دل یه مادر دیگه زنده کرده بودم....
حتی توی راه خودم بغل نگرفتم بچه رو دادم بغل مادر شوهرم....
تا رسیدیم خونه من رفتم دوش بگیرم....
همونطور که داشتم ل.باسامو در می‌آوردم تا برم ح.موم داشتم با جاریمم صحبت می‌کردم....
زن داداش من دارم میرم دوش بگیرم خودتون بچه رو حمام کنید و هر کاری که دوست دارید انجام بدید لطفاً دیگه در مورد بچه با من صحبت نکنید که این کارو بکنیم یا نکنیم این بچه مال شماست فکر کن خودت بیمارستان رفتی و بچه رو با خودت آوردی.....
زن داداش صورتمو بوسید و رفت....
توی حمام تا تونستم گریه کردم....
من به خاطر حس خوب که به زن داداش داده بودم و هم به خاطر دوری که از بچه‌ام داشتم.....
اما خب من یه دختر دیگه داشتم من یه نور چشم دیگه داشتم.......
مامان آیلین مامان آیلین ۴ سالگی
سلام مامانا خیلی خسته شدم ازدست دخترم با همه چی کار داره ازدست آروم قرار ندارم تو مهدم صداشونو دراورده مدیر ومربی اونجا میگفت یه مدت بیار بزار دلتنگ شه شاید بچه هارو اذیت نکنه هفته پیش بچه ها نقاشی میکشیدن این از رو پشت صندلی اوتا میپریده بعد یه مربی دیگه بالا سرشون بوده دستشو گرفته گفته باید بشینی این گوشه توخیلی اذیت میکنی دخترم میگه دستمو محکم گرفته من رفتم گفتم گفت محکم نگرفتم آروم گرفتم نمیدونم دیگه چیکارکنم میگم مهد نبرم بدتر میشه الان امروزم نبردم میگه ببر اذیت نمیکنم .الان دیروز دوستم با دخترش اومده بود خونمون اینقدر اذیتم کرد اونارو هم کلافه کرد همه میگن توچطوری تحمل میکنی بخدا دیشب راهی بیمارستان شدم از اعصاب سر درد شدید گرفتم وحالت تهوع شدید فشارمم رو ۱۳ بود دکتر آمپول ارامبخش زد ومسکن دوتام قرص آرامبخش داده دیشب در حد مرگ درد داشتم دکتره تا دید گفت عصبی شدی گفت خیلی بخدا دیروز فقط دلم میخواست بلند داد بزنم دلم داشت میترکید بلندبلند گریه کردم گفتم اخه خدا گناه من چیه این بچه روگیر من انداختی اخه چثدر اذیت شم دیونه شدم