۱۱ پاسخ

چقدر تو منم از قبل از اینکه به دنیا بیاد استرس اینو داشتم سرما نخور همیشه دو تا لباس تنش میکردم داخل این دو ماه کلاه از سرش بیرون نیاوردم آخرم سرما خورد
ولی آرامشت رو حفظ کنه

عزیزم ازبس حساس بودی خب ایرادنداره اماپدی کاف که واسه بالای یکساله!

عزیزم از بس که بیرون نبردی مقاومت بدن بچت کم شده و با کوچکترین سرما و آلودگی مریض شد.حساسیت بیش از حد هم خوب نیست.
معمولا قطره ی بینی میدن‌.
یکم گلو و سینه و پیشونیشو با روغن زیتون ماساژ بده و کلاه بپوشونش.
دکتر متخصص ببر حتما

عزیزم تند تند شیر بده بخوره تا از بدنش خارج بشه
اگر آبجوش نبات یا قندآب میدادی بهش الانم بده زود خوب میشه
داروهارم نده

کتوتیفن خیلیی خوبه به دختر من فوق تخصص داد سر 2 روز خوب شد تازه اون موقع 2 ماهش بود

هرچی حساس تر بدتر

هرچی حساس تر باشی بدتره ، بچه ها بالاخره سرما میخورن هرکار هم کنی
من هرموقع سرما میخوره دکتر برا سرفه ش قطره پلارژین و پودر مونته لوکاست ، برای عطسه و آبریزش، شربت ‌کیدوفست یا الربند ، اسپری سدیم کلراید برای خالی شدن بینی

عزیزم هرچی حساس باشی بدتره

عزیزم کتوتیفنو دکتر ب دختر منم داد درسته میگن زیر ۶ ماه ممنوعه ولی خب اونا متخصصن و بهتر میدونن
البته اگه سرفه هاش زیاده بده بهش

مثل من😕

بنظرم تواین سن کتوتیفن نده

سوال های مرتبط

مامان برسام مامان برسام ۴ ماهگی
تجربه بارداری و زایمان پارت 3#
روز به روز لاغر تر میشدم زیر چشمام گود شده بود رنگم زرد بود و همینطور وزن کم میکردم جوری که دکتر دیگه واسم لیدی میل نوشت گفت بخور که داری خیلی وزن کم میکنی خوبی ماجرا به این بود که هروقت میرفتم پیش دکترم سونم میکرد می‌گفت خدارو شکر بچه همه چیش خوبه و اینجا تنها دلخوشیم به همین بود . انقد خواب و خیابان واسه بارداریم داشتم اما همش دود شده بود رفته بود هوا چون از درد حتی نمی‌تونستم بشینم یادمه یه روزایی یهو لباس زیرم خیس میشدم انقد استرس می‌گرفتم سریع میرفتم مطب واسم تست کیسه آب می‌گرفت اما منفی میشد خود دکترمم که پریناتولوژیست بود ( از دکتر زنان یه رده بالاتر) نمیدونست اینهمه ترشحات از کجا میاد و براش عجیب بود چون تمام آزمایشهای ادرارم منی بود یعنی حتی عفومتم نداشتم . خلاصه اینکه همچنان استراحت بودم و درد داشتم و دائم بستری میشدم . خوبی ماجرا به این بود که من خونمون طبقه بالا خونه مامانمه و مامانم برام غذا میآورد و کارامو میکرد . تو همین گیرو داد سر یه مسئله ای از شوهرم ناراحت شدم و رفتم خونه مامانم واقعا نمی‌دونم چی داشت سر من میومد . یه احساس عجیب و غریبی داشتم دلم میخواست شوهرم کل توجهش به من باشه اما چون تازه مغازه گرفته بودیم شوهرم خیلی گرفتار بود به من نمیتونی زیاد رسیدگی کنه اینجا بود که من دیگه واقعا مثل کوه آتشفشان شده بودم و تحمل هرچیزی برام غیر ممکن بود بازو بندیلمو جمع کردم و گفتم اصلا نمی‌خوام ببینمت رفتم طبقه پایین خونه مامانم