۹ پاسخ

عزیزجان حتی اگر خانه دار بودی دخترتون تو این سن باید میرفت مهد، الان اولشه یکم براش سخته بعد از مدتی اونجا دوست پیدا میکنه و خیلی چیزهای خوبی اونجا یاد میگیره.
حدود ۴ ماه بعد از اینمه پسر من رفت مهد یکی از دوستام دیدش انقدر از تغییرش شگفت زده شده بود که میگفت منم باید بچه‌ام رو از سه سالگی بفرستم مهد.
اگر میتونی مادرشوهرت رو نفرست دنبالش خودت یا باباش برید

من دخترم سه سالش بود رفتم سرکار هرشب گریه میکردم محکم بغلم میکرد میکفت مامان فردا نرو، قشنگ حس میکنم حرفاتونو اما خب زود عادت میکنه، اما من الانم عذاب وجدان دارم میگم لحظه لحظه بزرگ شدنشو کنارش نبودم، بر باعث و بانیش لعنت که چرخ زندگی با کار کردن یه نفر نمیچرخه

سلام عزیزم .
اشکال ندارد کم کم عادت میکنن، قبول نکردن ساعت کارت کمتر باش‍

منم پسرم سه سالش نشده بود رفتم سرکار.اوایل خیلی سخت بود ولی بعد یکسال تقریبا همه چی بهترشد.حالتون رو خوب میفهمم فقط تحمل کنید وتایمی که خونه اید کنارش باشید.میگذره

عزیزم نگران نباش ،عادت میکنه

امروز رو خودت باید میرفتی
اوایل خودت برو تا بچت عادت کنه
گاهی خودت و همسرت برین دنبالش

کسی میدونه بعد این مرخصی زایمان امکان دورکاری داریم یا نه؟؟

یعنی حتی یکروزم نیست که به رفتن سال دیگه سر کار و وضعیت دخترم فکر نکنم 😔

عزیزم به سلامتی خداقوت 😊
ماشالله گل دخترت بزرگه که. من الان با پیامت بهم ریختم آخه بچه من 8 ماهشه یک ماه دیگه باید برم سر کار. خیلی دلم میگیره 😥

سوال های مرتبط

مامان ابتین مامان ابتین ۴ سالگی
سلام نوزاد من شب ششم تولدش توی بیمارستان بخش زردی بستری بودیم ولی نمیدونم چرا از ساعت فک کنم یک واینا بود تا ساعت پنج صبح هی گریه کرد و بیقرار بود تا یه ذره خوابش میبرد و میزاشتمم تو دستگاه بازم بیدار میشد و گریه میکرد با خودم میگم نکنه کسی بهش اسیب زده من متوجه نشدم 😣 اخه تو اینترنت نوشته یکی از نشانه های ضربه به سر گریه های طولانیه نوزاده .... روز قبلش یکی از هم اتاقی ها خواست دست بچم بزنه و من با لحن تند گفتم نکن دست نزن ولی بعدش معذرت خواهی کردم ولی میگم شاید لج کرده همش میترسم نکنه بعدش اسیبی به بچم زده، همش میگم کاش بخش زردی دوربین داشت تا ببینم کسی به بچم اسیب نزده یه خانم دیگه هم بود همش میگفت من میخا رو مبل بخابم و من گفتم من کمرم درد میکنه و جای منه چون خودشم مبل کناری رو داشت حالا شک کردم شایدم اون بوده به بچم اسیب رسونده ....اخه بچم روز قبلش بش۳۰ سیسی شیر خشک نان دادم بالا اورد و اخرشبم همونطور که گفتم گریه کرد ،فقط اون شب تا صب گریه کرد بعدش هرشب میخابه و عصرا فقط گریه میکنه
مامان بهراد و برسا مامان بهراد و برسا ۱ ماهگی
قبول دارین ما خانم ها خیلی مظلومیم.
تمام روز بچه داری و کارای خونه روی دوشمونه.
خدا میدونه شوهر من توی خونه هیچ کمکی بهم نمیکه با اینکه باردارم سه هفته پیش با ماشین تصادف کردیم و دکتر گفت بخاطر بارداری و ضربه ای که خوردی باید استراحت کنی توی این مدت فقط دو یا سه بار خونه رو جارو زده و ظرف شده مسئولیت تمام کارها با خودمه امروز بعدازظهر ۲ ساعت پسرمو نگه داشته من رفتم سونوگرافی از ساعت ۱۰ وسط سالن خوابید به بهونه این که بچه داری کرده و همش میگه چراغا رو خاموش کن صدای تلویزیون رو کم کن پس مادری که ۲۴ ساعته بچه داری میکنه آدم نیست. صدبار بهش گفت امروز که خونه ای راه پله ها رو جارو بزن آخه ساختمان ما ۳ طبقه است و نوبتی باید نظافت بشه اینکه دیگه وظیفه من نیست ولی انجام نداد. میگم رختخواب نوزدای رو از بالای کمد بیار میگه خستم.
فقط یه مادر و یک خانم حق نداره خسته بشه.
با تمام وجود دلم برای روزایی که میرفتم سرکار تنگ شد با اینکه مسئولیتم زیاد بود ولی کار و زحماتم ارزش داشت.