بابت تاپ قبلی خواهر شوهرم امروز اومد خونمون ... دو ماه مریض شده بود نیومد بعد زایمانم منو ببینه.. بعد برگشت گفت پریسا جون ببخشید مریض بودم نیومدم ببینمت ... گفتم مهم نیس بعد برگشت بچمو ببینه اتاق گفت وایییی چقد کوووچولو ریزه میزس ... گفتم عععع الهه خانوم خواب بود یهووو در باز کردین بچه میپره از خواباااا بعد گفتم بچه ها اولش همینن بعد بزرگ میشن کیان منم همین بود وزنش برابر نفس سه کیلو چهارصد جفتشونم الان ماشالا دو سال و خورده ای ۲۶اسفند می‌ره تو ۳سالگی انشاالله اما خوووب بعدش نشستیم میوه اینا آوردم بعد گفت بده بغلش کنم گفتم نه شرمندتم ... میترسم بچه سرما بخوره راهی این بیمارستان اون بیمارستان بشم ...،🥴🫠🫠 خندید گفت هر هر هر هر ر🤣🤣🤣منم گفتم آره هار هار هار راست میگم نه؟گفت آره حق میدم برا منم ماسک زده بود خانوم گفتم با خدا الان که بگه بده بغلش کنم🤣🤣🤣 بعد داداشش اومد بالا گفت یجوری گفتی بهش بر نخوره گفتم آره بابا خیالت تخت آخ😂😂😂😜😜

تصویر
۷ پاسخ

خانوما مثل اینکه خودتونم خواهر شوهر هستین چرا خودمون به خودمون رحم نمکنیم

نوش جونت 🤣🤣

اخیششش دلم خنک شد

🤣🤣🤣🤣🤣فقط اون نگاه های خنده های که کرد توششششش کلی حرف بود گمونم فهش توش بود🤣🤣🤣🤣🤣🤣🫠🫠🫠🫠🫠🥴🥴🥴 جای این که بگه قدم نو رسیده مبارک و فلان عجب آدمایی پیدا میشنا

خوب گفتی🤣🤣🤣حقشونه این خواهرشوهرای پرو

چقدر قشنگ. حال ميگيري من هرچي ميگن نگاه ميكنم😒

قدر شوهر پایت بدون

سوال های مرتبط