قصه کودکانه
قصه برای کوچولوهای نازتون🥰🥰

۳ پاسخ

#قصه_کودکانه

🌸کوچ پرستوها

پرستوها برای کوچ کردن آماده شدند. آسمان آبی و صاف بود و نسیم ملایمی در حال وزیدن بود. پرستوهای جوان با شوق و هیجان در اطراف لانه‌هایشان پرواز می‌کردند و صدای جیک‌جیکشان در هوا پیچیده بود.

یکی از پرستوهای جوان به نام "تیز بال" به دوستانش گفت: "چقدر هیجان‌انگیز است! ما به سفر خواهیم رفت و دنیای جدیدی را کشف خواهیم کرد!"

پرستوهای دیگر با خوشحالی پاسخ دادند: "بله! ما به سمت جنوب پرواز خواهیم کرد و در آنجا آب و هوای گرم و خورشید درخشان را خواهیم دید!"

اما پرستوهای بزرگ‌تر، که تجربه بیشتری داشتند، به جوان‌ترها گفتند: "یادتان باشد که در سفر باید مراقب باشید. تغییرات آب و هوا و طوفان‌ها می‌توانند ما را به چالش بکشند. اما با همکاری و اتحاد، می‌توانیم از پس هر مشکلی برآییم."

تیزبال با دقت به صحبت‌های بزرگ‌ترها گوش داد و گفت: "ما با هم خواهیم بود و هرگز یکدیگر را تنها نخواهیم گذاشت!"

سپس، پرستوها به سمت آسمان پرواز کردند. آن‌ها به صورت گروهی پرواز می‌کردند و با هم هماهنگ بودند. تیزبال و دوستانش در کنار هم پرواز می‌کردند و از مناظر زیبای زمین زیر پایشان لذت می‌بردند.

در میانه راه، ناگهان طوفانی شدید به وجود آمد. بادهای تند و باران شدید به آن‌ها حمله کرد. تیزبال و دوستانش ترسیده بودند و نمی‌دانستند چه کار کنند. اما بزرگ‌ترها به آن‌ها گفتند: "نگران نباشید! به هم نزدیک شوید و با هم پرواز کنید. ما می‌توانیم از این طوفان عبور کنیم!"

پرستوها به هم نزدیک شدند و با هم پرواز کردند. آن‌ها به یکدیگر کمک کردند و با هم از طوفان عبور کردند. وقتی طوفان تمام شد، آسمان دوباره صاف و آبی شد و خورشید درخشان به آن‌ها خوشامد گفت.

تیزبال با خوشحالی گفت: "ما موفق شدیم! با همکاری هم توانستیم از این خطر عبور کنیم!"

پرستوها با شادی و سرزندگی به سفرشان ادامه دادند. آن‌ها یاد گرفتند که با اتحاد و همکاری می‌توانند بر هر مشکلی غلبه کنند و به سوی مقصدشان پرواز کنند.

👌👌👌👌

سوال های مرتبط

مامان 🌹❤️آرمان ❤️🌹 مامان 🌹❤️آرمان ❤️🌹 ۲ سالگی