امروز از خودم متنفرشدم همیشه میگفتم ی دختر بیارم براش هیچی کم نزارم بچه همدم و رفیفم و اینا جاهر خاهربرادر نداشتم اما دخترم از وقتی ب دنیا اومده همش گریه میکنه اصلا انگار ذاتا غرغر کردن دوست داره بی دلیل همش بهونه ميگيره بخدا هیجی کم نمیزارم سیرس میکنم داروشو میدم زیرشو زود تمبز میکنم اما همش گریه میکنه دوس داره ک یا تابش بدم یا راهش ببرم انقدری م ب غذا درست کردنم نمیرسم امروز مجبور بودم ببرم بانک کسی نبود بزارمش بردمش اونجا آنقدر گریه کرد همه نگا میکردن بهم ی اقا اومده بهم میگ بچه رو نیار بانک زن اینجا میکروب دازه آلودس بچه رو اذیت ممینی توام اذیت میشی
انقدر اعصابم خورد شد هم از حرف اون هم از گریه های ایندهم از بی درکی شوهرم ک نمیاد دوقدم با ما تابانک ب بچم گفتم درد بگیری تو چ بچه ای بودی دیگ بعدشم زنگ زدم ب شوهرم گفتم بیا بچه رو بگیر یکم نگه دار دارم دیونه میشم بچه رو برد با مامانش بودن ی دورش بدن تو ماشین الان عذاب وجدان دارم ک بچم فرستادم بره یا بهش گفتم درد
😭😭

۸ پاسخ

فدا سرت، خوب کردی دادی برد
یکم انرژی میگیری، دلت براش تنگ میشه
برا خودت یه چرخم تو بازار میزدی
بعدشم اصلا برلت مهم نباشه گریه میکرد تو بانک، تا نوبتت میشد میبردیش بیرون یه هوایی میخورد روحیش عوض میشد

عزیزم ماهم شب تاصبح با غرغر بچه سروکار داریم منم مغزم دردمیگیره از صدای بچه ولی تا به الان نشده حتی یک ثانیه بدمش به کسی نگهش داره مادرشدن همینه تا از آبوگل دربیاد اذیت میکنه توام یه لحظه عصبانی شدی یچی گفتی اشکال نداره بلاخره ادمیزاد عصبانی میشه از کوره درمیره خسته میشه
شوهرمنم 8 شب میاد منم با بچه تنهام دیگه چه میشه کرد

ای جانم عزیزم اون لحظه خیلی تحت فشار بودی که گفتی وگرنه هیچکس اندازه مادر بچه رو دوست نداره ، توام انسانی کم میاری اشکال نداره از خدا بخواه ببخشه و شکر کن برای وجودش گلم

چقدر منی دختر منم همینطوره ولی چاره نیست به همین خاطر منم زیاد نمیرم بیرون

اشکال نداره بزارببره یکم خستگید در بره یکم به کاراتو خودت برس اعصابت اروم بشه باباشه به غریبه که ندادی

عزیزم. خسته ای
عیبی ندارع همه ما مادرا کم میاریم

ولی هیچکس خبر از دل یه مادر ندارع
کمی خودت آروم کن ...

خوب میشه یک روز گریه هاش تموم میشه راحت میشی عشق میکنی باهاش

این حرف نزن گلم

سوال های مرتبط

مامان یاس جون✨💜 مامان یاس جون✨💜 ۷ ماهگی
مامانا ب نظرتون کار من اشتباهه
من تقریبا هر هفته یا هفته ای دوبار حداقل
مادرشوهرمو و یکی از خاهر شوهرام خونه ما پلاسن
بعد ی بچه داره فوق العاده شیطونه
هی میگه میخام با همه چی بازی کنم
اومد دکوری هاش اشپزخونمو برداره
بهش با مهربونی گفتم تازه اجازه نداری ب اینا دست بزنی
بدو برو
بعد میخاست با اسباب بازیای یاس بازی کنه
ی ماشین داره اوردم سوارش شه
اینا ب کنار هی ن اینو بیار اونو بیار
بعد ی بار زد فرمون روروئکش رو شکست
ی بارم دوتا از وسیله های کوکیش رو خراب کرد
خب بابا دختر من هنوز خودش با هیچیش درست بازی نکرده
منم همه اسباب بازیا رو جمع کردم
گفتم اینا مال یاس هست
نباید دست بزنیم یاسی ناراحت میشه
بعد هی نق میزد
مادرش عین وحشیا گرفت بچه رو زد
بخدا ک انقد ناراحت شدم بازم رفتم وسایلو اوردم بازی کنه
حالا مادرشوهرم زنگ زده ب شوهر ک تو شب بیا کمک ما ولی زنتو نیاری خوشمون نمیاد ببینیمش
بخاطر دوتا وسیله بچم کتک خورده
خب عزیز من دختر من خودش هموز از چیزی استفاده نکرده
با اشغال کهنه بازی کنه بزرگ شه
ب ی ورمم نیس ک گفته نیاد ها من از خدامه نرم
ولی زورم میاد ک بخان بگن ب خاطر دوتا وسیله چکا کرد الان من باید ب این زنیکه عفریته چی بگم
دلم میخاد زنگ بزنم
بشورم بزارمش کنار