هیچوقت فک نمیکردم مادر بودن انقد سخت باشه هیچوقت..
دلم مث سگ گرفته
ازینکه هر بار میام چیزی به دخترم بدم شوهرم از اون طرف استرس میگیره میره تو خودش یا کلا روشو اونطرف میکنه ک دخترمو نبینه چوم نه شیر میخوره و نه غذا ،به زورم میدم شوهرم بدش میاد اعصابش خورد میشه،میفهمم خودشو مشغول میکنه😓
امشب ازون شباس ک دلم میخاد نباشم

قشنگ درکت میکنم
ماهم دقیقا همین داستانارو داریم
اولش که خیلی سخت بود همش دعوا و جنگ داشتیم اما الان خیلی بهتر شده،کمتر گیر میده دگ مثل قبل حساس نیست
بچه همینه خواهر،جون ادمو میگیرن تا بزرگ شن

چقدر منی😭

مادر بودن از اون چیزی که فکر میکردم خیلی سخت تره خیلی الکی نیست که بهشت زیر پای مادراس دختر من اگر از وقت خوابش بگذره یعنی خدا اون روز رو نیاره آنقدر بد اخلاق میشه یعنی هیچ کس نمیتونه دیک بخوابونش گریه آنقدر می‌کنه الان خونه مامانمم هستم از خوابش گذشت گریه کرد مامانم گفت تو هیچ جا عید نمیتونی بری با این بچه شب میخوای بری بیرون یا مهمونی زهرمار همه میکنی همون بشین خونه در صورتی که دیروز می‌گفت خونه نمی‌خواد بشینی بریم بیرون حال و هوای عوض بشه

پسر منم اینطوریه
غصه نخور میگن دوره داره بعدش درست میشن

شاید بخاطر اینکه دندون در میاره