هعی مامانایی که زایمان کردین
یادتون بعد زایمان چه لرزشی افتاده بود توی بدنمون 🤕🤕
نمیشه گفت یادش بخیر چون اصلا حال خوبی نیست ک بخای برگردی دوباره تجربه اش کنی
من لرز عجیبی داشتمااا بخاری از این ایستاده ها بالای شکمم گذاشتن پتو انداختن روم ولی لرزم خوب نمیشد 🤕🥹چقدر لحظه مادر شدن سخته چقدرر دلم میسوزه برا خودمون

آره الان یادم میاد حالم بدمیشه

اتفاقا من دیشب داشتم لحظه به لحظه ی اتاق عملو واسه خواهر شوهرم تعریف میکردم که چه جوری بود. چون سر بودم همه چی یادمه.
حالا اون لرزشه واسه من قابل تحمل بود. من اون لحظه که آمپول سری زد به نخاعم و از کمر به پایین یه دفعه داغ و سر شدم و انگار هیچی ندارم خییییلی حس بدی بود

آره راس میگی منم تا چند روز همین وضعم بود مخصوصا شب تا صبح دوتا پتو روم بود و گرم نمی‌شدم و صبح همچنان لرز میکردم

من بعد درآوردن بچه داشتم میلرزیدم دکتر بیهوشی گفت خوبی؟ گفتم سردمه یه پتو دادن بهم بهتر شدم ولی تو ریکاوری یه خانمه بود کنارم بیچاره ۳ تا پتو کشیده بودن روش همچنان میلرزید التماس میکرد پتوی دیگه بدن

آره تا یک ساعت داشتم
میگفتن طبیعیه
بعد یک ساعت خوب شد
منه بیچاره ۱۴ ساعتم قبلش درد زایمان طبیعی کشیده بودم
اصلا نتونستم برا بدنیا اومدن بچم خوشحال باشم فقط اشکام میومد و میلرزیدم خوشحال بودم دردام تموم شد

واااای منم خیلی لرز داشتم از لحظه ای ک آمپول بی حسی زدن تاوقتی ک از ریکاوری رفتم بیرون لرزیدم جوری ک فکم درد گرفته بود

وای وای منم اینجوری بودم از نوک انگشت پاک تا سرم میلرزیدم دندونامم بهم میخوردن واقعا لحظه سختی بود

من بعد زایمان حافظه مو گذاشتم برگشتم خونه
اصلا یادم نمیاد
زایمان طبیعی بودی ؟!؟

چقدر بد بود به پرستار گفتم کولر زدین گفت نه گفتم خیلی سردمه دارم میلرزم دیگه گفتن به مامانم واسم چای گرفت آورد خوردم لرزم بهتر شد 🥲🥲

واخ که لرزی بود من ۱۰۰۰بارشکر میکنم که ازاون روز گذشتم اونم طبیعی

آره واقعا تازه یادم افتاد چی کشیدما
تازه فکر میکردم دیگه دارم به مرگ نزدیک میشم با خودم میگفتم من دیگه طاقت ندارم چقدر درد داشتم روز اول سزارین
بعد دو سه روز گفتم ایول
زنا عجب طاقتی دارن

آره منم لرز داشتم‌
واسم ازین هیترای لوله ای آوردن کردن زیر پتوم
ولی خب بازم تامدت زیادی لرز داشتم

واای خیلی بد بود ازاین ور خونریزی ازاین ور لرز

وای من دوروز پیش اینجوری شدم یعنی قشنگ مردم و زنده شدم

اره یادش بخیر بدجور بندری میرفتم

من یک ساعتی لرز داشتم بعدش گررر گرفتگی عجیبی داشتم در حدی حس میکردم تو سینه م یه چیزی آتیش گرفتهه🫤

آره دقیقا چنتا پتو هم انداختن روم ولی باز هم میلرزیدم

منم همین بودم پرستاره میگفت بندری میری