۱۸ پاسخ

الحمدالله 🤲
الهی همیشه تنش سالم باشه

هرچی نگاه میکنم نمی‌فهمم چطور خوابیده که اینجوری کج شده😂😂

خدارو هزار مرتبه شکر

خداروشکرررر بابت شیطنتهاش ،خدا براتون حفظش کنه😍😘😘😘

تاپیکا قبلتو خوندم بغضی شدم🥹خدا بچه هاتو حفظ کنه برات عزیزم.انشالله همه یه بچه ها همیشه حالشون خوب باشه

دردش نمیگیره ،😬😬

خداروشکر خوشحالم برات، بلا دور شد از سر گل دخترت 🌹🍃

وای😂🤦🏻‍♀️

خدار‌وشکر 🤲🤲

خدارو شکر که بهتره
پسرگلت حالش بهتر شد عزیزم

خداروشکر😁🥰

خداروشکر

وای چی ترسناک 😅😮‍💨

خداروشکر عزیزم ان شالله همیشه سالم سلامت باشه .

رفتم دیدم چی شده تاپیک خوندم
خداروشکر بخیر گذشته
وخداروشکر حالش خوبه

چمدماهشه

خدارو هزار مرتبه شکر که حالش خوبه🥰😘

آخی خداروشکر بازم حواستو بده بهش

سوال های مرتبط

مامان آرامیس کوچولو💕 مامان آرامیس کوچولو💕 ۱۱ ماهگی
مامان رویا و روشنا🤍 مامان رویا و روشنا🤍 ۹ ماهگی
بچها بیاید یچیز بگم🤭😂😂
چقد تاپیک میزارم از بیکاری🫢😂
امروز سرگرم کارا بودم اتاق دخترم مورچه بود همه چیو ریختم بیرون ک جاروبرقی بکشم از نو😒
روشنا داشت بازی میکرد نق نق میکرد خوابش میومد ولی نمیخوابید لج داشت
ب رویا گفتم ببر بچرو تو اتاق بخوابونش گفت باشه😂
اینجا اصلا متوجه نشده بودا
تا بغلش کرد برد اتاق دید ی بوهایی میاد خیلیم تند و بد بوووعه🤣
فکر کرد از دهن روشناس اخه شربت خورده بود واسه سرماش😬😬
یهووو نگاه ب دستش کرد دید اههههه روشنا پی پی کرده بود و در زد رو دستش چون اسهال بود🤣🤣🤣🤣🤣
حالا هی میگه مامانننن ماماننننن بیاااااا🤣🤣منم اهنگ گذاشته بودم با رقص مشغول کارا بودم اصلا صداشو نشنیدم🫢🤣
مادرشوهرم اومد گفت چیه چیشد رویا
گفت بگو مامان بیاااااااد😫😫😫😫😫😫
اومدم دیدمش از یطرف خوشحال بودم ک بچرو نزاشته بود رو تخت و متوجه شد سریع چون روکش تختو تاااازه شسته بودم از یطرفم از خنده ریسه رفته بودم🤣🤣🤣🤣
رویا قیافش اینجوری بودااا😩😩😢😢😭😭😰😰😰😰
من اینجوری🤣🤣🤣🤣🤣
امان از دست این بچها😂😂
یادم میوفته میمیرم از خنده گفتم بیام ب شمام بگم🤪🤪
مامان سه‌تاجوجه‌طلایی مامان سه‌تاجوجه‌طلایی ۱۰ ماهگی
الان وضعیت اوینا تثبیت شده حالش بهتره خوابه من وقت کردم بیام اینجا توضیح بدم امروز به من چییییی گذشت
اول از همه ی دوستانی که پیام گذاشتن همدلی و دعا کردن ممنونم خدا خیرتون بده
قضیه اینجوری شد که دانیال چهار روز پی در پی تب شدید میکرد تا ۳۹.۵ درجه هم میرفت ولی چون دندونای بالاش تاول زده بود من میگفتم از دندونه خیلی سخت نگرفتم . صبحی دیدم تمام بدنش مخصوصا صورت و سینه و قسمت پوشکش پر از دونه های ریز قرمز شده. با خودم گفتم شاید نصفه شب شوهرم اشتباهی از شیر خشک اوینا بهش داده دیگه تا زنگ زدم به اون و گفت نه شماره ۲ دادم شد ساعت یک. پاشدم حاضر شدم دخترا رو بردم خونه مامانم هرچی اسنپ زدم هیچکس قبول نکرد چهل دقیقه درگیر بودم دیگه گفتم ولش کن صبر میکنم شوهرم بیاد باهم ببریمش دانیال هم اینقدر گریه کرده بود خوابش برد. منم دیدم یه ساعتی وقت دارم دخترا رو نهار دادم خودم اوینا رو بردم تو حموم مامانم پوشکشو عوض کنم دیدم نم زده. لباساشو دراوردم با دوش قشنگ شستمش دستشم گرفتم که بیاد بیرون. هزار بار اینجوری اومده بود بیرون. همون لحظه هم لیانا اومده بود تو رختکن جلو حموم حواس منو پرت کرده بود. یه لحظه حس کردم دست اوینا از دستم دراومد تا برگشتم دیدم انگار یکی بدن بچه رو بلند کرده که این با پشت سر بخوره زمین. اینقدر ناجور لیز خورد که سرش خورد زمین از زمین کند شد دوباره خورد به زمین. چند لحظه ناله کرد یهو رنگش خاکستری شد و بیهوش شد. لبا کبود بدن بیحس. فقط یه ناله ی خیلی خفیف