۷ پاسخ

اگ تصویری از این روزام رو بهم نشون میدادن
۱۸ سالگی رحمم رو در میاوردم مینداختم سطل زباله
هرگز ازدواج نمیکردم
اگر ازدواج میکردم هم با پذیرش زندگی بدون بچه این کارو انجام میدادم

نفرت انگیز ترین روزای عمرم رو دارم سپری میکنم
تمام حال و احوال ادم، تحت تاثیر مادر بودنه
و این گند ترین حس دنیاست
بیرون میری ، درگیری
میخوابی درگیری
خرید داری درگیری
ی تفریح ساده ممکن نیس

بعضیا مزخرف میگن ک برنانه بچه تو تنظیم کن
بچه داره برنامه های مارو تنطیم میکنه

کاملا باحرفات موافقم همه اینا به کنار بدترازاون اینه که تایکی میبینه میگه هیچی نمیدی بچت بخوره اینقدر ریزه میزست دیشب رفتیم بیرون آشنای همسرمو دیدیم همین حرفو زد میخواستم گردنشو بشکنم

مامان گندم من دیگه دیوونه شدم دخترم غذا نمیخوره با هزار ترفند چند قاشق میخوره صدباردکترم رفتم ولی هیچ دست تنها شوهرم سرکار موقع باشه هیچ

مامان گندم مامان بودن سخت نیس ..بچه های ما بد قلق ان ..و گرنه خاله ام الان پسرش ۸ ماهشه ...اصلا یه دقیقه بغل نیس روی زمبن بازی میکنع ...شیشه شیرشو خودش مبگیره کامل میخوره ..خدا نکنه غذاا ببینه گریه میکنع ک بهش غذاا بدن ..حالا من پسرم دو سالشه هنوز نق نق میکنع هنوز ک هنوزه برا غذاا جلوش هزار ادا و اصول در میارم ..و هزار و یه داستان دیگه ک نگم براات ..پس بدون بچه های ما بد قلق ان ..تازه من ک از خانوادمم دورم

دقیقا
من فک کردم بچه ی سوم هم مثل اون دوتا آروم
ولی این سومی دهن من صاف کرده همش چشام اشک از غصه حرص و جوش دارم میمیرم
خیلی شیطون و لجباز
تا یکسالگیش همچی خوب بود یه بچه ی خیلی تپل خندون
راه ک افتاد دیگه ورق برگشت غذا کم میخوره سرش میکوبه آینه تلویزیون تلفن خونه رو میکوبه شیرآب باز میکنه میره بالای گاز روشنش میکنه
انگشت کوچیکش الان سوخته
خیلی شر شده من دیگع انرژی ندارم همش باید دنبالش بدوم خیلی هم لاغر شده واقعا خستم افسردگی گرفتم از دستش

من جدیدن اینقد پرخاشگر شدم زود عصبی میشم .گیسو جدیدن چیزی نمیخوره ب زور فیلم برنامه کودک لقمه 1ساعت تو دهنش میمونه خسته شدم .همش استرس گیسو دارم .غذا بخوره حالم خوبه نخوره کلن بهم میریزم

من تمام موهام سفید شده ناراحتی اعصاب پیدا کردم روانی شدم

سوال های مرتبط