۶ پاسخ

منم دخترم میگه اگه نباشی من تنهام گریه میکنم میترسم از پیریم خوشش نمیاد میگه پیر نمیشی🤣

حالا دختر من میگه مادر من همه کارای خودمو میکنم اگه رفتی پیش خدا غصه منو نخوری هااا نگران من نباشی هااا😐

عزیزم‌ تنتون سلامت

دختر من وقتی پرسید مردن یعنی چی گفتم آدمایی ک میمیرن میرن اسمون پیش خدا میمونن مدام میگه اگه بری آسمون من دیگه این زندگی رو نمیخوام تنها نمیتونم زندگی کنم به خدا میگم منم ببره آسمون! یا میگه دوست ندارم پیر بشید اونوقت مثل پیرا راه میرید من ناراحت میشم گریه میکنم

مادرشوهرم یه مدت میرفت بهشت زهرا هی خوراکی میاورد برای دخترم بعد دخترم این جور بامردن تقریبا آشناشد بعضی وقتا میگه مامان اگ مردی کی غذابرام درست کنه گفتم نگران نباش یه پرس غذااندازه یک هفتته بابا برات میگیره🤣ولی منم بغض میکنم با حرفش

پسر منم میگه میترسم بری پیش خدا من تنها بشم میشه تا وقتی بزرگ نشدم پیش ام بمونی

سوال های مرتبط

مامان خوشگلم مامان خوشگلم ۴ سالگی
مامان زینب وریحانه مامان زینب وریحانه ۴ سالگی
مامانا شما وقتی یه حرفی به بچه ۵سالتون می‌زنید کامل متوجه میشه؟
ما امشب اصلا شب خوبی نداشتیم.شوهرم خیلی خسته بود.من به دخترم قول دادم که شب براش میزتحریرش دربیارم اما گفتم فردا برات درستش میکنم.من براش درآوردم اما گیر داد الان دختر کوچیکم خوابش میومد گریه میکرد شوهرمم خسته بود ۵بار با آرامش به دخترم گفتم بزار خواهرت وبابا بخابن من می‌توانم درست میکنم.اما شروع کر لجبازی هی جیغ داد وبعدم بهانه من اینجا نمیخابن متکابده عروسکم بده عروسکم نده و هرچی من وشوهرم با آرامش گفتیم بخاب خواهرت خوابش میاد ببین چجور گریه میکنه گوش نداد بعد یک ماهه دستشویی داره نمیره آنقدر نمیره که توخودش ادرارمیکنه همش هم میگه دلم درد میکنه بعد گفت دستشویی دارم شوهرم گفت بیا برو تا دم دستشویی رفت برگشت گفت نه ندارم حدود ۲ساعت بود ادرارشو نگه داشته بود منم عصبی شدم گفتم برو توکه داری چرا نمیری گفت به توچه دلم نمیخاد برم.خلاصه هی گنده جواب من و داد من هی گفتم دخترم قشنگ حرف بزن من عصبی نکن بخاب.هی شوهرم رفت بغلش کرد با آرامش گفت اصلا انگار نه آگار هی گنده جواب داد.هی تا دخترکوچیکم آروم نیشد شیر بخوره بخابه شروع می‌کرد الکی بلند بلند گریه مادرای شیرده میدونن بچه هی شیر بخوره بره اوج خواب بیداربشه دوباره شیر بخوره میشه مصیبت مخصوصا دندون داشته باشه بدتر اینم ۳بار رفت اوج خواب بیدارشد .منم عصبی بشم اصلا دیگه نمی‌فهمم پاشدم دوتا بشگون ازش گرفتم وگفتم ساکت بشو اما هیچ بازم گریه جیغ داد دوباره بهش محلت دادم با آرامش گفتم دخترم خواهرت بدخواب شده شما یک دقیقه ساکت باش بزار بفهمم دارم چیکار میکنم اما بازم لجبازی دیگه شوهرم عصبی شد بلند شد داد وبیدادکرد؟