سلام ب همگی امیدوارم ک حالتون خوب باشه و دلتون شاد
سال خوبی رو واسه همگی آرزو میکنم امیدوارم هرآنچه ک از خدا میخواید در سال 404 خدا مصلحت بدونه و بهتون بده
و اما من بگم از این روزای آخر سالی ک بدجور درگیر دوتا فسقلی هام

خودم ک همچنان مثلا استراحت مطلقم ولی چ استراحتی😅
دلسا خانوم چند شب بدجور تب داشت و هیچ جوره پایین نمیومد آزمایش گرفتن و بعدشم عکس ریه ک متوجه شدیم ریه های دلسا عفونت کرده و الان در بیمارستان بسر میبریم
اینم از پایان 403 ک ما گرفتار بیمارستان شدیم و سال 404 هم درکنار کادر درمان تحویل میکنیم😅
خلاصه ب فال نیک میگیرم و اعصاب خودمو خراب نمیکنم همین ک خانوادگی باهم تو بیمارستانیم و کنار همیم و هم اینکه دلسا دیگ تب نداره باعث میشه ک خیلی بخاطر این موضوع ناراحت نباشم مهم حال و سلامتی دخترمه ک در اولویته برام♥️
امیدوارم ک هیچ بچه ای مریض نباشه تحمل زجر کشیدن بچه ها سخته اونم تو این سن ک نمیتونن بگن ک کجاشون درد می‌کنه یا چ مشکلی دارن
بهترینها رو براتون آرزو میکنم انشالله 404 سالی پر از شادی و دلخوشی واسه هممون باشه🌹💕♥️

تصویر
۱۵ پاسخ

عید توام مبارک شکیبا خوشگل و مهربونم ان شاالله زودی خوب بشه دلسا نازمون 🥰🥰🥰🥰

انشاالله که خیره ...خدا شفاش بده به سلامتی بیای خونه.....خیرش اینه که سال دیگم میری بیمارستان برای زایمان...😂😂

انشالله زود زود خوب میشه...منم بستریم از قبل چهارشنبه سوری امسالمونم اینجوری داره تموم میشه:)

الهی ک مریضی و بلا ازتون دور باشه
خیلی مواظب خودت باش سعی کن خسته نشی از کسی کمک بگیر
الهی که سال جدید سال خوبی باشه براتون🌸⚘️

خدا سلامتی بده انشاالله

عزیز دلم اخی دل رفت براش الهی به حق این روز و این ماه عزیز هرچه سریعتر خوب بشن و امروز تا فردا مرخص شین برید خونه باهم کرده 🌹🌹🌹🥰🥰🥰🥰

ان شاءالله خیلی زود با حال خوب میرید خونه

ب حق این روزها زودی خوب میشه و میرین خونه

انشالله زود خوب میشه

ان شاالله زودی خوب شه.الهی امین

شما...
اشتباه شد خانومی😐

ای جان...
امیدوارم زودتر با خانواده برگردین خونه،چه مامان صبور و گلی هستی شبا,دلم روشن شد از حرفات🫠

ان شاالله زودی خوب میشه

ان شاءالله خدا شفا بده

دورش بگردم الهی زود خوب شه

سوال های مرتبط

مامان شوکول 🩷 مامان شوکول 🩷 هفته سی‌ام بارداری
خانوما میخوام بدونم کسی هست ک اونقدر استرس بعد از زایمان داشته باشه و حس کنه قوت و توان روحی و جسمی برای بچه داری نداره و فقط تموم حسش ترس و و حشت شدید و حس ناتوانی و سیاهی باشه...؟
از بهم ریختگی هورمونی باشع، یا کم اشتهایی و حال بد ویاری ک داشتم ک باعث شده اینروزا ضعیف بشم و یا هرچیز دیگه، این قضیه داره دیوونم میکنه و اصلا نمیتونم حس خوب و قشنگی ب خودم و کوچولوم داشته باشم و حس بدبختی شدید میکنم و حس میکنم ک هیچوقت نمیتونم وظایف مادریمو حتی حداقلشو داشته باشم و حتی از استرس نمیتونم ب بچم عشق و علاقه خوب و اندازه ای داشته باشم...
میدونم قطعا خیلیا درک نمیکنن و امیدوارم اونایی ک خدا بهشون این لطف رو کرده ک احساسات منو تجربه نکنن واقعا نظری ندن چون تحمل اونم ندارم🙃
این پستو زدم ک بعدا اگه تموم این احساسات لعنتیم قشنگ شد و اونطوری ک ازش وحشت دارم دارم نشد، کلی خداروشکر کنم و هم اینکه اگر یسری مث منه بیچاره این احساساتو دارن تجربه میکنن و حتی از ابرازشم خجالت میکشن بدونن ک تنها نیستن...
اینم بگم تازه من کسیم ک قبل از بارداری کلی فکرشو کردم ک مثلا مطمئن شم قرار نیست پشیمون شم و با چشم باز اقدام کنم، چون با وجود مادر دسته گلی ک دارم، از قدیم فوبیای مادرِ بد شدن رو داشتم و حس میکردم تربیت بچه ازم نمیاد و هزارتا ترس از آینده‌ش و اینکه میدونم تحمل کوچیکترین فشاری رو ندارم.. و با اینحال الان آخرش میبینم دوباره اون فکرا و نگرانیای بدتر ازون سراغم اومده ک حتی وقتی میبینم مامانای اینجا انقد ذوق دیدن تودلیشون رو دارن، بیشتر از خودم بدم میاد...
فکنم تهشم باید بگم بمونه ب یادگار 😞
مامان جوجه مامان جوجه هفته سی‌وپنجم بارداری