خانوما میخوام بدونم کسی هست ک اونقدر استرس بعد از زایمان داشته باشه و حس کنه قوت و توان روحی و جسمی برای بچه داری نداره و فقط تموم حسش ترس و و حشت شدید و حس ناتوانی و سیاهی باشه...؟
از بهم ریختگی هورمونی باشع، یا کم اشتهایی و حال بد ویاری ک داشتم ک باعث شده اینروزا ضعیف بشم و یا هرچیز دیگه، این قضیه داره دیوونم میکنه و اصلا نمیتونم حس خوب و قشنگی ب خودم و کوچولوم داشته باشم و حس بدبختی شدید میکنم و حس میکنم ک هیچوقت نمیتونم وظایف مادریمو حتی حداقلشو داشته باشم و حتی از استرس نمیتونم ب بچم عشق و علاقه خوب و اندازه ای داشته باشم...
میدونم قطعا خیلیا درک نمیکنن و امیدوارم اونایی ک خدا بهشون این لطف رو کرده ک احساسات منو تجربه نکنن واقعا نظری ندن چون تحمل اونم ندارم🙃
این پستو زدم ک بعدا اگه تموم این احساسات لعنتیم قشنگ شد و اونطوری ک ازش وحشت دارم دارم نشد، کلی خداروشکر کنم و هم اینکه اگر یسری مث منه بیچاره این احساساتو دارن تجربه میکنن و حتی از ابرازشم خجالت میکشن بدونن ک تنها نیستن...
اینم بگم تازه من کسیم ک قبل از بارداری کلی فکرشو کردم ک مثلا مطمئن شم قرار نیست پشیمون شم و با چشم باز اقدام کنم، چون با وجود مادر دسته گلی ک دارم، از قدیم فوبیای مادرِ بد شدن رو داشتم و حس میکردم تربیت بچه ازم نمیاد و هزارتا ترس از آینده‌ش و اینکه میدونم تحمل کوچیکترین فشاری رو ندارم.. و با اینحال الان آخرش میبینم دوباره اون فکرا و نگرانیای بدتر ازون سراغم اومده ک حتی وقتی میبینم مامانای اینجا انقد ذوق دیدن تودلیشون رو دارن، بیشتر از خودم بدم میاد...
فکنم تهشم باید بگم بمونه ب یادگار 😞

۳ پاسخ

عزیزم منم گاهی مثل تو فکر میکنم چون همیشه همه چیز رو دوش خودم بوده حس میکنم دیگ کم میارم خودم سزارین شم اونوقت بچه هم ی طرف رفت و امدها..‌‌ چون من کمکی ندارم اصن ولی انقدر بهش فکر کردم ک دیگ تا میخواد بیاد توذهنم حواسمو پرت میکنم میگم ولکن بالاخره ک اتفاق میفته چ فکر کردنیه خدا بزرگه تا اونموقع شاید اصن اونجوری ک ماها فکر میکنیم نباشه شاید ما توانمون بیشتر از سختیاش باشه شاید خدا ما رو ببینه و ی بچه آروم بهمون بده ک زیاد بهمون سخت نگذره اصن بهش فکر نکن

من مامان اولی نیستم دوست ندارم که نصحیت کنم تجربیات خودم رو میگم ....هرچی بگذره بیشتر لذت مادرشدن رو می فهمی و قوی تر میشی ،غریزه مادری کمکتون میکنه...قوی میشین،وقتی بغلش کنی بوش کنی آنقدر لذت بخشه که همه جیز یادت میره .....اما من پیشنهاد می کنم تو این زمان تقریباً سه ماه مونده به زایمان از یک روانکاو یا مشاور کمک بگیرید ،نمیگم مادر بودن راحته چالش های زیادی داره ولی مطمئنم از پسش بر می آیید ولی شاید نیاز به یه راهنما یه مشاور یا حتی یه دوست داشته باشید که بتونید احساسات خودتون رو باهاش مطرح کنید ....همیشه ترس بد نیست گاهی وقتا ترس ها یه چراغ میشه که بتونه از تاریکی های های ذهنتون خارج بشید ولی یادتون باشه خروج از این تاریکی تنهایی نمیشه ترستون رو دست بگیرید ببرید پیش یه مشاور یا روانکاو اون ترس میشه نور ،گرما روشنایی و قویتون می کنه

منم با حس هایی که داری تقریبا دارم دست و پنجه نرم میکنم و به خودم قبولوندم که این تفکرات بخاطر تغییر هورمون هاس و دست خود من نیس این افکار و تجربه حالات ولی یوقتا واقعا عاجز میشم... یکی از دوستانم پیشنهاد کرد که پیش یک مشاور برم یا بصورت همین‌آنلاین با یک مشاور در ارتباط باشم تا مسائل بچه داری از بارداری تا کودک بودن رو بهم یاد بده ... تو این دوران فهمیدم که خودم باید باید به داد خودم برسم وگرنه این لحظات ناب تبدیل به بدترین حس میشه.‌.‌.واقعا خودت دست خودت رو بگیر و این پرده رو کنار بزن

سوال های مرتبط