مامانای باردار نخونن
خانوما من یه مدتە حالم خوب نیست همش احساس میکنم یه چیزی تو خونەس
یه چیزی کە اصلا ندیدم ولی انگار سایەس
امروز پسرم توی اتاقو نگاە میکردو عموشو صدا میکرد
گاهی یه صداهایی میشنوم
نمیدونم چیکار کنم دلم داره میترکە از ترس کارسم ازم برنمیاد

عزیزم اینها همش از ذهن شماست بهش زیاد فکر میکنی و استرس داری برای همین تا موقعی که به این باور برسی وه هیچ چیزی وجود نداره جز تخیلات خودت این موضوع حل نمیشه همه ما گاهی شاید صدا بشنویم و سایه حس کنیم اما اینو بدون چشم و گوش همیشه خطا میکنه و چیز عجیبی وجود نداره
بیشتر موزیک بزار و برق هارو روشن بزار تا ترست بریزه گلم. امااااا اینو مطمعن باش همه اونهایی ک گفتی فقط تخیله

مگه شوهرت پیشت نیست..روزها که ترس نداره شب ها هم بچسب به شوهرت و بخواب...ممکنه جن باشه..👻👻😆😆

آهنربا بزن به درو چهارچوب اتاق هات

وای خونه قبلی ک مستاجر بودم همینجوری بودحتی یه شب خونه مامانم بودم شوهرم گفت یکی تو حال بود داشت نگاه می‌کرد شوهرم ک یه مرد بود گفت جام کردم اون می‌ترسید من صدها می‌شنیدم حتی صدای پا بعضی وقتا یه سایه مثل برق رد می‌شود خونم حیاط داشت بزرگ بود داخلش خیلی نمی ترسیدم. ولی این خونه جدید کوچیکه سویت تمیز باسقف بزرگ نوساز خیلی میترسم. حتی یه شب شوهرم نبود با پسرم خواب بودم بخدا صدای رو روکش نصف شب اومد بالشت کنارپسرم ریش ریش داره دیدم یواش ریشه اش رفت بالا بعدم یواش آروم اومد پایین مردم من ازاین خونه نقلی میترسم دلم نمیخاد تنها باشم وقتی تنهام برق روشن میکنم میشینم تا هوا روشن بشه بعدمیخوابم

اینها نشخوار ذهنی
منم بعد زایمان ن اینشکلی ولی نزدیکش بودم
اولا آهنگ زیاد بزار شاد
بعد روزی نیم ساعت پیاده روی کن یا باشگاه برو تعرق کتی از ذهنت بره بیرون
زیاد خونه نمون
بجای این فکرها بشین ببین چی داری بابتش شکر کن
من که خداروشکر عالی شدم
جوری بودم حموم نمیتونستم برم

من قبل بارداریم تو خونه تنها بودم از صبح تا شب همش فک میکردم یکی تو خونست ..حتی ی روز صبح خواب بودم دستمو انداختم دور گردن شوهرم بعد یهویی ی چیز وحشتناکی بود برگشت تو صورتم نگاه کرد کل پیشونیش مو بود یعنی الان ک دارم میگم تنم میلرزه بقران..بعد دیگه یهویی جیغ زدم دیدم اصلا شوهرم خونه نیس صبح زود رفته بود سرکار بدون اینکه منو بیدار کنه..کلی جیغ زدم تو آپارتمانم تنها بودم بعد دیگه همینطوری با شلوارک و کراپ تنم اومدم بیرون درو زدم بهم فقط تنها کاری ک کردم گوشیمو برداشتم نشستم روپله ها زنگ زدم ب شوهرم ا سرکار اومد دنبالم دفت تو خونه رو گشت هیچی و هیچکس نبود ..واااای خیلی صحنه وحشتناکی بود ..ب بعد اون دیگه چیزی ندیدم بعدش بچه دار شدم دیگه از اون وقت هیچی ندیدم

یه سنجاق قفلی ب خودت بزن ایت الکرسی بخون بزار بالا سرت
شاید صدا از بیرونه چون ترسیدی فکر میکنی از تو خونه

صوت قرآن زیاد پخش کن
خودت سعی کن با وضو باشی
نمازت رو اول وقت بخونی
و اینکه میگن آشغال و این چیا رو شب تزار تو خونه بمونه

وای عزیزم اینموقع شب چرااینجوری گفتی میترسم منم ☹️ببین صدا چیع شاید از بیرونه
دقیقا صدا چی؟؟