😍😍😍👇👇👇👇👇👇

تصویر
۲ پاسخ

خداروشکر که بابای خوبی داره بچم

همسر بنده ک تو خونه ای بزرگ شده ک ن باباش کمک کرده ن محبت
برعکس این کارا رو انجام داده اینم کپ باباش😒🫤

مقالات مرتبط

سوال های مرتبط

مامان سعید مامان سعید ۱ سالگی
مامان لیموشیرینم👶 مامان لیموشیرینم👶 ۱ سالگی
مامانا پسر من آخر ماه پیش ۱۸ ماهگی رو هم تموم کرد
ماشالا از لحاظ بدنی هم عقب نیس
بخصوص تا قبل بارداریم که خیلی خیلی جلوتر از هم سن و سالاش بود کلا رشدش بالا و چشمگیر بود
از لحاظ هوشی هم زرنگع
با اینکه ب هیچ عنوان گوشی نمیدیم دستش
ولی همه چی گوشی رو بلده
می‌دونه کدوم آیکون چی هست
مثلا ی لحظه از دستم بگیره
میره آهنگ باز می‌کنه کلا تمام گوشی رو می‌دونه
(بماند که باباش فک می‌کنه روزا میدم بهش😅😅دیروز دید از گوشی اون رف رو آهنگا باز کرد صداشو زیاد کرد
عوض کرد)اسنپ رو می‌دونه
میگ بزنید اون بیب بیب رو بزنه
همه اینا فقط یبار پیشش انجام بشه یادش میمونه
چه روز هم هست برا دسشوییش همکاری می‌کنه
تا چند روز پیش بعد دسشویی کرد زود اشاره میکرد جیش جیش
میرع میشینه جلو سرویس یا بهمون میگ
دیروز هم قبل پی پی گف آنا جیش بعد دسشویی کرد
برا اون هم خودم الان آمادگی ندارم همکاری کنم باهاش هم
خوندم که قبل دوسالگی بهتره انجام نشه
بعذ همه اینا بگم ولی برا راه رفتن اصلا کاری نمیکنه
هنوز کامل راه نمیره
رغبتی هم نشون نمی‌ده
۱۸ماهگبش که پنجم دخترمم بود
از شانس هم دکتر بیمارستان دخترم دکتر نویدنیا بود
بردیم برا زردی
ب شوهرم گفتم ارسلان رو هم ببریم برا راه نرفتنش ببینیم چی میگ
با مامانم برده بودن اونم کلا چکاب نوشت
موقع بردن جواب خودمم رفتم
حتی ترویید و همه چی رو نوشته بود
گف اصلا هیچ مشکلی کمبودی نداره
نه کلسیم نه ویتامین دی
بقیش 👇👇👇
مامان نفسم😍 مامان نفسم😍 ۱ سالگی
#تجربه واکسن ۱۸ ماهگی
شاید شما هم مثل من جز مامانایی باشید که از چند ماه قبل استرس این واکسن رو دارید.برای من این استرس اینقد شدید بود که روز واکسن(تو ۲۰ ساعت) ببخشیدا😵‍💫 با وجود یبوست شش بار شکمم کارد کرد 😵‍💫 نمیخوام بگم واکسن راحتی بود!برای دخترمن واقعا سخت بود اما تونستیم کاری کنیم که راحت تر سپری بشه.
رفتیم واکسن زدیم و تا رسیدم خونه شیاف ۱۲۵ زدم(چون پاراکید رو بالا میاره😵‍💫).شنیده بودم راه رفتن برای کم شدن درد پا خوبه،از وقتی رسیدیم خونه بازی کردیم و راه رفتیم تا چهار ساعت بعد که دردش شروع شد و فقط گریه میکرد.به هرسختی بود خوابوندمش.یک ساعت خوابید و من اون زمانو براش کمپرس سرد گذاشتم(۳ دقیقه میذاشتم،یه دقیقه برمیداشتم)بعد یک ساعت با گریه و درد بیدار شد.تو بغلم براش شعر میخوندم تا یک ساعت بعدش ک زمان شیاف رسید(هر ۶ ساعت) نیم ساعت بعد شیاف درد پاش کمتر شد اما میترسید راه بره.من به دوستم گفته بودم که با بچه ش بیاد خونمون که دخترم بخاطر اون راه بره.دخترم بخاطر بازی اروم اروم پاشو زمین گذاشت.وقتی دید دردش قابل تحمله با لنگیدن شروع کرد به راه رفتن و چند دقیقه بعد همه چی عادی شد. چهار ساعت بعد شیاف ، درد و تب دوباره شروع شد.دخترمو بغل کرده بودم و روی پیشونیش پارچه ی ولرم میذاشتم.از پارچه میترسید و داد میزد ولی من چاره ای نداشتم و کارمو ادامه دادم تا تبش کنترل بشه.تمام مدت هم تلویزیون روشن بود که حواسش پرت بشه و کمتر گریه کنه.زمان شیاف بعدی رسید و من خوشحال!اما این خوشحالی فقط یک ساعت و نیم بود.
ادامه پایین👇