۹ پاسخ

آخی عزیزم مریض شدی ؟؟.
این روزام میگذره دوره اش دو روزه خیلی سخته مریضی
ولی دوروز اول سختره بهتر میشید
مایعات خیلی بخور به بچتم خیلی بده سوپ ومایعات وهمه چیز بخورید
زودخوب میشی بهتر که شدی بر میگردی خونت ایشالله تاجمعه خوب میشی عزیزم

عزیزم حق دارید
ولی ما خونه موندیم و سرما خوردیم
کلا فصل بدیه
بهتر خیلی اعصابتو خراب نکنی

هی همه گفتن وااای چرا این بچیو نمی‌ده ما بغل کنیم
مگه فقط این بچه داره
فلانی بچه نوزادشو میداد همه ماچ‌میکردن

منم فقط میریختم تو دلم
ولی تا چهار ماهگی اجازه ندادم کسی بغلش کنه
و الان که یکسالش شده تازززه اجازه میدم بغلش کنن
همه فامیل پشت سرم حرف زدن و دلم رو شکوندن

ولی هیچ کدومشون برام مهم نیست

باورت نمیشه پشت سرم حرف درآوردن که این افسردگی بعد از زایمان گرفته که اینجوریه باید بره پیش روانپزشک قرص براش بنویسن😐

ببین ماهارو هیچ کس درک نمیکنه
من بد نام طایفه خودم و شوهرم شدم

آخه نمیشه که بیرون نری از ترس مریض شدن بچه.بچه بخواد مریض شه میشه مهمون بیاد خونه و ناقل باشه بچه رم مریض کنه.اول اینکه مثبت باشید.دوم‌مراقب بچه باشید به لحاظ پوشش و اینا.

خیلی سخته واقعا امیدارم الان مامانت ک ب راحتی میگف ویروس لازمه واسه بچت کمکت کنه

عزیزم خوب میشع نگران نباش

عزیزم زود خوب میشین دورش دوسه روزع ....میگذره ب خوبی انشالله

دوتا تاپیک پایین تر خودت🤒

تصویر

سوال های مرتبط

مامان فسقلی جون🧒💜 مامان فسقلی جون🧒💜 ۱۳ ماهگی
شنیدین میگن یه وقتا با یه چیز مسخره ی کوچیک منفجر میشی از عصبانیت؟ که برا هرکی تعریف کنی خنده میکنه!! الان دقیقا حال منه...
یه هفته منتظر بودم اخرهفته برسه بچمو بسپارم به مامانم استراحت کنم. دیروز بعدازظهر دوساعت بردمش اونجا و خونه رو مرتب کردم که صبح جمعه که میبرمش دوباره هیییچکاری نداشته باشم و فقط استراحت کنم حتی ناهارم نپزم. مادرشوهر خودشو جمعه ظهر دعوت کرده، مامانم تو همون دوساعت از بس بچه اذیت کرده گفت جمعه نیارش، شوهرم بیسکوئیت خورده و پوستشو اتداخته رو اپن، صبح اونده شربت بچه رو بده، کل شربتو ریخته رو اشک و ملافه ی بچه که تازه دیشب پهن کرده بودم... و من بووووووم😭☄️
الانم رفته بیرون اول زنگ زدم با ارانش داره متلک میگه که تا این وقت خواب بودی منم چنان داد زدم که دیشب تا ۲ بالاسر بچه مریضم بودم صبح از ۸ داره نق میزنه از درد گوش و ... قطع کردم سر بچمم الکی الکی داد زدم و الان خوابید.
واقعا میخوام برم یه شهر غریب، حداقل اونجا از کسی توقع ندارم. دارم دق میکنم از دست تنها بودن ...
مامان دایان کوچولو مامان دایان کوچولو ۱۲ ماهگی
خانوما مگه بچه تو این سن رو اگه جاییش دونه بزنه لیزر میکنن ؟؟؟
پسرمو به خاطر دونه هایی که رو زانوش زده بود امروز بردم پکتر دکتر گفت حالت زیگیل ماننده ولی چیز نگران کننده ای نیست چون جای نکران کننده ای نزده
یا به خاطر خشکی پوست این طوری شده یا زیگیله
گفت ۳ تا راه حل داری یا خودمون همین جا فریز کنیم براش
یا داذو بدم ببرین خونه خودتون این کارو کنین که هیلی حساسه یا کلا هیچ کاری نکنین به مرور زمان بزرگتر شه ممکنه سیستم ایمنیش قوی تر شه و خود بدن کلا اینارو از بین ببره از طرفی هم گفت سوزش و درد داره بی حسی هم نداره مامانم گفت بچه نمیتونه دووم بیاره هیچ کاری نمیخواد بکنی گناه داره مگه بچه این قدیه لیزر میکنن خلاصه ترسیدم و منصرف شدم چون هیچ بی حسی نداشت گفتم خدایب نکرده بچم چیزیش نشه اینم عکس دونه هاش باز بعد اون بردمش به دکتر دیگه گفت این زیگیل نیست اگر دیدی بزرگتر با زیاد تر شد درمانش کن در غیر این صورت به پماد داد با به شربت برای تقویت سیستم ایمنی گفت پمادرو تا یه هفته بزن پماد ضد ویروسه که پیگه جای دیگه پخش نشه شربتم برای تقویت سیستم ایمنی داد که هر روز صبح بهش بدم
حالا خلاصه نمیدونم چیکار کنم
مامان نیلا 😍♥️ مامان نیلا 😍♥️ ۱۲ ماهگی
پارت 1
بیاید تا تجربه امو از بیماری دخترم بگم و این چند روزی
که چند سال برام گذشت.
چند روزی دخترم تب شدید داشت بدون اینکه هیچ علائمی از سرماخوردگی یا مشکلات دیگه داشته باشه دکترشم نبود. بعد از سه چهار روز ذیدم اسهال شده بچه. خودم چون از قبل تجربه داشتم بهش پودر کیدی لاکت میدادم و پودر اُ آر اِس که اب بدنش جبران شه اسهالش کم شد اما تبش قطع نشد. به شوهرم گفتم این بچه روزئولا گرفته گفت نه بابا. بردیمش بیمارستان ازمایش و اینا گرفتن گفتن اب بدنش کمه و گلبول سفید خونش بشدت پایینه بچه عملا سیستم ایمنی نداره. باید بستری شه اونم توی اتاق ایزوله. هر چقد به دکتر گفتم من میدونم بدن بچم کم اب نیست من میدونم این عدد گلبول خطای ازمایشگاهه چون ماهانه بچمو زیر نظر بهترین دکتر چکاب میکنم مهرشو داد دستم گفت پس بیا تو بشین جای من. خلاصه انتقالم دادن به یه بیمارستان دیگه دم راه تمام استرس اون چند روز اشک شد و از چشمام چکید. بچمم تو بغلم خواب نگاش میکردم بند بند دلم از هم وا میرفت اومدم وسایلو جمع کردم که ببرم بستریش کنم، دکتر بیمارستان جدیدی که انتقالمو دادن اونجا بچه و ازمایشاشو دبد گفت بچه حالش که خوبه برا خون هم باید ببرین پیش فلان دکتر ببینی چی میگه بعد که خودم گفتم دکتر اون بیمارستان اینجوری گفته و من میدونم بچم مشکل نداره گفت خوبه که تجربه داری ولی بستریش نکن ببرش فردا اون دکتر اگه گفت بستری شه برگردون بیارش چون اون تخصصش خونه. خلاصه فرداش با چشم پف رفتم التماس منشی کردم انقد التماسش کردم تا گذاشت با بیمار سومی برم دکترو ببینم دکتر گفت برو بچه رو بیار داخل‌