۱۰ پاسخ

عزیزم نی نی شما دنیا اومدنی چند کیلو بود

یا پیغمبر ......این چی میگه...
من اسم حاملگی میاد تن و بدنم میلرزه

عزیزم تجربه زایمانت چی بوده که میگی سخت بود؟

مگه اون قراره بزرگشون کنه سختیشو بکشه که دستور صادر میکنه ولش کن بابا اصلا کوتاه نیا تا زمانی که خودت صلاح بدونی منم سه سال گیر داده بودن بچه بیار تا وثتی خودم نخواستم نزاشتم حرف اونا بشه والا من قراره زجرشو بکشم من باید تصمیم بگیرم برا زندگیم😐کاش میشد از طرف من یکی بزنی تو دهن مادرشوهرت خون بالا بیاره😬

اول اینکه بگو بدن مادرا
تازه بعد از دوسال از زایمان به حالت اول برمیگردن
بعد هم بچه رو وقتایی نااروم بسپار بهش تا حساب کار دستش بیاد
به خانوادشم یجوری بفهمون که دخالت نکن
مثلا بگو برا زندگیم برنامه دارم خودم
من دوتا پشت هم با فاصله دوسال دارم واقعاااا سخت
پشت هم کمکی زیاااد میخاد
من که تنهام کارم همش گریه اس

واقعا نمی‌دونم چی بگم از این حجم کوته فکری مادرشوهرا😐😐😐

وایییی... منم زایمان وحشتناکی پشت سر گذاشتم🤦🏻‍♀️
دقیقا منم دیگه میترسم از حاملگی و زایمان

وای وای برایه منم وحشتناک بود هنوزم درد دارم

وااا این چه طرز فکر مسخره ایه
اصلا اهمیت نده، خودتو‌ بزن به کوچه علی چپ

یکم مسئولیت بسپار به شوهرت تا یختیاشو بفهمه.

سوال های مرتبط

مامان دختری🥹✨🫀 مامان دختری🥹✨🫀 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت ۴
دیگه دادو‌ فریاد کردم که رفت کنار باز یکی دیگه آمد معاینه کرد و من نزدیک ۹ سانت بودم ولی می‌گفت بچه اصلا نمیاد پایین بهم گفت حالت سجده برو تا بچه بیاد پایین هر کاری می‌گفت انجام میدادم ولی همچنان بچه نمیومد پایین دیگه خیلی خسته شده بودم حتی نفس هم نمی‌تونستم بکشم دوباره آمد گفت ۹ نیم سانت شدی ولی نمی‌دونم چرا بچه نمیاد 😟 دوباره گفت ببخشید مثل حالت که میری دستشویی بشین هر وقت درد داشتی زور بزن با اینکه خیلی خسته بودم انجام میدادم دیگه ساعت ۱۲ شد ولی همچنان من اونجا بودم و بچه هنوز بالا بود اونا هم بهم آمپول نمی‌دونم چی بود میزدن می‌پرسیدم ولی جواب نمیدادن یا جواب میدادن با عصبانیت و دعوا میگفتن هیوسین می‌زنیم نمی‌دونم برا چی بود دیگه تحملم تموم شد و میگفتم یه مسکنی چیزی بزنید آروم بشم یکم یه کپسول اکسیژن حالتی بود آوردن گفتن موقع درد دوتا نفس بکش ولی دردمو آروم نمی‌کرد فقط گیجم میکرد دلم میخواست بخوابم ولی دردام نمی‌گذاشت همش گیج بودم خواب نبودم ولی چشامو نمی‌تونستم باز نگه دارم