۱۱ پاسخ

عزیزم نی نی شما دنیا اومدنی چند کیلو بود

یا پیغمبر ......این چی میگه...
من اسم حاملگی میاد تن و بدنم میلرزه

عزیزم تجربه زایمانت چی بوده که میگی سخت بود؟

بچه رو بزار همسرت ترو خشک کنه یکم هزینه بتراش براش از سرش میفته

مگه اون قراره بزرگشون کنه سختیشو بکشه که دستور صادر میکنه ولش کن بابا اصلا کوتاه نیا تا زمانی که خودت صلاح بدونی منم سه سال گیر داده بودن بچه بیار تا وثتی خودم نخواستم نزاشتم حرف اونا بشه والا من قراره زجرشو بکشم من باید تصمیم بگیرم برا زندگیم😐کاش میشد از طرف من یکی بزنی تو دهن مادرشوهرت خون بالا بیاره😬

اول اینکه بگو بدن مادرا
تازه بعد از دوسال از زایمان به حالت اول برمیگردن
بعد هم بچه رو وقتایی نااروم بسپار بهش تا حساب کار دستش بیاد
به خانوادشم یجوری بفهمون که دخالت نکن
مثلا بگو برا زندگیم برنامه دارم خودم
من دوتا پشت هم با فاصله دوسال دارم واقعاااا سخت
پشت هم کمکی زیاااد میخاد
من که تنهام کارم همش گریه اس

واقعا نمی‌دونم چی بگم از این حجم کوته فکری مادرشوهرا😐😐😐

وایییی... منم زایمان وحشتناکی پشت سر گذاشتم🤦🏻‍♀️
دقیقا منم دیگه میترسم از حاملگی و زایمان

وای وای برایه منم وحشتناک بود هنوزم درد دارم

وااا این چه طرز فکر مسخره ایه
اصلا اهمیت نده، خودتو‌ بزن به کوچه علی چپ

یکم مسئولیت بسپار به شوهرت تا یختیاشو بفهمه.

سوال های مرتبط

مامان رونیا مامان رونیا ۴ ماهگی
زایمان طبیعی پارت پنجم...
و من بالاخره بعد ۱۲ ساعت درد کشیدن جیگر گوشه امو گرفتم بغلم
۲ نصف شب دردم گرفت و ۲ و نیم ظهر ۳۰ آذرماه زایمان کردم .
بچه رو بردن وزنش کردن ۲ کیلو و ۸۳۰ بود گذاشتنش رو تختش که بالاش بخاری بود
بعد لباساشو خواستن
مادرشوهرم لباساشو داد و پرستارا پوشوندن
(موقع زایمان خیلی جیغ میزدم و گریه میکردم
همسرم خیلی ترسیده بود
وسط زایمان بهم میگفت میخوای بگم ببرنت سزارین؟
یکم فک میکردم ، میگفتم من درد زایمان طبیعی رو تحمل کردم ، دیگه نمیتونم سزارین رو هم تحمل کنم
وقتی بچه به دنیا اومد من دیگه صدام قطع شده بود چون دردی نداشتم دیگه
راحت شده بودم
مادرشوهرم میگفت ، همسرم گریه میکرد که چرا صداش دیگه نمیاد ولی پرستارا خبر داده بودن که زایمان کردم)
بعد اینکه لباسای بچه رو پوشوندن دکتر شروع کرد به بخیه زدن
یه نیم ساعت چهل دیقه طول کشید
بدون بی حسی شروع کرد به دوختن
درد داشت ولی خب به اندازه ی زایمان نبود
دیگه از اون موقع قوی شدم
دست یکی از ماما ها رو گرفته بودم از درد
میگفت تحمل کن
منم میگفتم دردش هر چقدرم باشه ، قابل تحمله ، چون زایمان خیلی سخت تره