#چالش های شیردهی مادرانه
الان تقریبا یک هفته ای میشه که پسرم دیگه شیرخودمو نمیخوره یهویی پسش زد و بشدت کم شد شیرم تا ۳ روز افسرده بودم همش گریه میکردم توی خودم بودم هرچه شوهرم صحبت می‌کرد باهام فایده نداشت اطرافیان فکر میکردن خودمو شوهرم مشکل داریم چندنفر اومدن بقولی میانجی گری کنن ولی هرچه میگفت بحثی نکردم بخاطر حالم باور نمیکردن اما کم کم باخودم کنار اومدم میبینم پسرم حالش بهتره باشیر خشک خوابش تنظیم شده دیگه شبا بیدار نمیشه واسه شیر ادرار و مدفوعش بیشتر شده سرحال تره و شاد تر و حتی خودمم حالم بهتر شده قبلا بخاطر شیردهی اصلا جایی نمی‌رفتم چون میگفتم ممکنه توی موقعیتی باشم که نتونم جادرجا شیر بدم پسرم ولی الان حتی برای ۲ تا۳ ساعت خودمو پسرم میریم بیرون و من ترس اینو ندارم که بچم از گرسنگی گریه کنه ‌
اوایلش خیلی عذاب وجدان داشتم ولی الان نه خیلی خیلی کمتر شده گاهی بهش فکر میکنم ولی دیگه اونقد خودمو اذیت نمیکنم دوستای گهواره ایم خیلی بهم کمک کردن و کنارم بودن ممنون از همتون و فهمیدم مادر بودن به شیر دادن به محبت کردن و شاد بودن مادر و فرزند هست گفتم شاید تجربه ای باشم برای بقیه مادرا که حال خوب بچتون از همه چی مهمتره
بچه ها بالاخره بزرگ میشن و یادشون نمیاد که باشیر خشک بزرگ شدن یا شیر مادر ولی اینکه مادرشون چطوری توی تک تک مراحل زندگیشون کنارشون بودن رو حتما یادشون میمونه
ازخدامیخوام خودش حافظ همه ی کوچولو ها باشه

۶ پاسخ

خداروشکر که حال دلت خوب شده ،همه ی مادرایی که شیر خشک میدن،این روزا رو پشت سر گذاشتن ،انشااالله که تن خودت و کوچولوت سالم باشه

به حرفات احتیاج داشتم ممنون عزیزم

چقدر خوشحالم برات که حالت بهتر شده و به پذیرش رسیدی
عزیزم تو مراحل مختلف فرزند پروری به چالش های مختلف میخوریم از اولین چالش ها همین شیر خوردن نخوردن بچه هاست نه فقط سر این موضوع تو هر مسئله ای سعی کن نگاهت رو تغییر بدی و پذیرش داشته باشی فقط حال خودت و بچه رو ببین که در چه حالتی خوبید همونو پیش ببر

دقیقا همینطوره من همین تجربه رو داشتم

حرف خوبی زدی عزیزم منم مث شما

باز خوبع شوهرت پشتت بوده
ی شب ساحل سینه منونمیگرف
اگ‌بدونی‌شوهرم چیکارمیکرد داشت دق میکرد ک چرا سینه نمیگیره
چرا شیرخودتونمبخوره
شیرخودت واسش بهتره و‌فلانه و همه میگن شیرخودت قوی تره

سوال های مرتبط

مامان آرسس مامان آرسس ۸ ماهگی
.ولی من بعد از اون شب دیگه شیر خشک ندادم میگفتن حجم زیاد دادی و...نباید معده بچه رو پر کنی و از این حرفا کولیک شدید هم داشت گاهی اینقدر از درد سینه ها رو میمکید که مالی میشد و گشنه میموند ولی کم پیش اومد بیشتر وقتا شیرم لباسمو خیس میکرد از دو ماهگی تا چهار ماهگی درگیر اسباب کشی و....بودیم شیرم کم بود ولی خودمم متوجه نمی‌شدم و بچم گشنگی خیلی زیادی پیشم کشید دو ماه تمام و توی اون دو ماه فقط ششصد گرم اضافه کرد و قد هم اصلا اضافه نکرد .از چهار ماهگی تا شش ماهگی کلی ویتامین و مکمل و ...دادم با دستور دکتر و شیر خشک دادم دیگه و سعی کردم روی ترس و وحشتم پا بزارم بهتر شد یک کیلو صد گرم توی اون دو ماه اضافه کرد و چهار سانت هم قد .ولی هنوز لاغره و قدش مخصوصا زیر نمودار نوبت دکتر غدد شیراز گرفتم ببرمش بوشهر هم بردم خوب نبود دکترش.اون موقع که پسرم اشتها داشت و طلب شیر میکرد من از ترس خفگی کم دادم بهش گاهی هم اصلا نفهمیدم که گشنششه فکر میکردم از دندونه و درد داره و...حالا که من می‌خوام بهش بدم دیگه نمیخوره خیلی .حالم مدت هاست خیلی بده دارم عذاب میکشم هر کاری بگید کردم برای وزن و قدش نگران قدشم خیلی با پسرم چه کردم من😔