داستان ازین قراره ک آقا رایکای ما هرروز و هرساعت درحال شیطونی کردن بود مخصوصا وقتی باباش میومد خونه بالاپایین میپرید، تازه بااینکه جفتم قدامیه ولی خیلی زود خودشو نشون داد، رواین حساب من نگران شدم چون ازدیروزتاحالا اصلا تکون نخورده بود هرچی بستنی خوردم اب خنک خوردم هرکارکردم خبری ازش نشد، الان یه لگد جانانه زد اعلام حضور کرد، دیروز باباش مجبور شد برا کار بره شمال و چندروزی نیس پیشم منم اومدم خونه مامانم، فکرکنم بخاطر اینکه باباش نیس اینجوری بی سرصداشده، چون قشنگ حس میکردم هروقت شوهرم صداش میکرد یه تکونی میخورد، قربون خدابرم، ما درد و رنجشو میکشیم ازخون ما تغذیه میکنن بعد گروه خونیشون قیافشون اخلاقشون همچیشون ک به باباشون میره هیچ، خودشونم بابایی درمیان😕 آخه پسر انقد بابایی؟ من شنیده بودم همه میگفتن بچشون حرکت میکنه لگد میزنه ولی وقتی باباش دستشو میزاره ک حس کنه دیگه هیچ حرکتی نمیکنه، مال من برعکسه، به محض اینکه دست باباش میادروشکمم خودشو به درودیوارمیکوبه😅

۹ پاسخ

عزیزم خیر کوچولوهاتون راببینید .خدا بمنم یه پسر بده تا بچشم این چیزها را دعا کنید برام همش فکر میکنم آرزو به دل میشم😭

مال من برعکسه تا یکی دست بزنه تکون نمیخوره😆😆

عزیزم
خدا نگه داره هردوشونو برات🥹😅😍

قربون خدا بشم واقعا حس میکنه بچه داخل شکم‌همه چیزو

بچه شمام پس خیلی تکون میخوره😑😂
من امروز ترسیده بودم نکنه خوب نباشه ایقد تکون خوردن هنوزم بیداره چرخشش حس میکنم

برا ما ام همین داستانه عزیزم🙃😂

حالا مونده

دقیقا پسرمن تادست باباشومیزارم ساکت میشه 🤣🤣🤣

ای وااای خداااا🤣🤣🤣🤣🤣چه جیگر پسریع🤣🤣🤣شیطون...ماشاالله بهش

سوال های مرتبط