۱۰ پاسخ

من دلم میخواد زودتر از آب و گل دربیار واقعا خسته شدم مدام باید پشت سرش،بشینم ولی دختر داداشم ۴ماه کوچیکتره وقتی نگاش میکنم یاد دخترم میوفتم دلم تنگ میشه

اره خیلی ولی الان وابسته س دوست دارم زود چار پنج سالش بشه خودش بتونه از پس کاراش بربیاد البته شاغلم صبحها نیستم اذیته

والا من لحظه شماری میکردم بزرگ بشه دوتایی باهم بریم گردش نقاشی بکشیم شعر بخونیم کیک بپزیم
ولی کامنتها خوندم بغضی شدم پشیمون شدم 😂

از ی طرفی دوست دارم بزرگ بشه حداقل خودش بره سرویس خودش غذا بخوره موقع خوابش بخوابه از ی طرفی میدونم بشدت دلم تنگه این روزایی ک کوچولدعه میشه

من از وقتی دخترم خودش غلت زد این حس رو دارم بخاطر همین نهایت لذت رو دارم میبرم همش عکس میکشم و همشم بوسش میکنم حتی وقتی خوابه امان نمیدم

وای بوی دهنش
بوی شیر میده دهنش
پشت گردنش که همیشه بوس میکنم
پاهای کوچیکش که شیر میخوره تو دستش میگیره
صدای کارتونیش که صدا درمیاره
خنده های نازش
هی چشم بهم بزنیم بزرگ میشن

من بغض میکنه یهو میزنم زیر گریه

من جلو آینه باهاش عکس میگرفتم الان عکسای نوزادیشو مقایسه میکنم که چقدرررر کوچولو بود با یه دست میگرفتمش انقدر دلم تنگ میشه

منی که هنوز ۵ ماهشه و گاهی روزا میشینم گریه میکنم که داره بزرگ میشه 🥹هم ذوق واسه بزرگ شدنش دارم هم اینکه دلتنگ این روزا و روزای گذشتش میشم

من خدایی خستم دوس دارم عاقل شه مجبور نشم دنبالش بدوام

سوال های مرتبط