۵ پاسخ

همیشه شبا ک بچت خوابید آیه الکرسی و چهارقل بخون روش
صبح ک از خواب بیدار شد هم بخون حصار هست واسه بچه

آخ گفتی جاروی همه فن حریفا روزی ۳ بار خانه جارو میکنم که چیزی تو خونه نباشه که بذاره دهنش

خداروشکر

حالا غذا نمیخورنا

شدن جارو شارژی خونه یه چیزایی که ما نمیبینیم هم میبینن برمیدارن

خداروشکر دخترمنم صبح یه پروانه از کنار پنجره برداشته بود تو دستش لهش کرده بود داشت میبرد سمت دهانش که گرفتم ازش

سوال های مرتبط

مامان فندق 🧚🏻‍♀️ مامان فندق 🧚🏻‍♀️ ۱۰ ماهگی
خیلی دام گرفته شوهرم خواست بچه بیاریم و کلی حرف زد باهام و وعده داد گف خودم کمک میکنم و هزار تا چیز دیگ از وقتی بدنیا امده دریغ از یه ذره کمک ن میخابونه ن غذا میده ن شیر میده نه نگهش میداره هیچی هیچی هیچییییییی از طرفیم با خانواده شوهرم ی جا زندگی میکنیم اننننننننننننننننننقد دخالت کردن و میکنن تو بچه داریم ک از هر چی بچس زده شدم😔میخاستم ۳ تا بچه بیارم ولی دیگ عمرا واقعا جرات نمیکنم دیگ .خیلی تحت فشارم خیلی زندگیم دگرگون شده امروز دخترم بشدت بالا اورد چند مرحله و شدیدا گریه کرد جوری ک من دست و پامو گم کرده بودم شوهرم ریلکس نشسته بود صبحانه میخورد از اونورم پدرشوهرم دوید امد خونمون بچه رو ازم گرف رف ی لحظه انقد تحت فشار بودم گفتم پشیمونم بچه اوردم شوهرم کلی حرف بارم کرد ک ناشکری میکنی خدا قهر میکنه بلا سر بچه میاد و اگه ب بچه چیزی بشه باید بری و فلان و این چرت و پرتا بابا من بریدم خستم اصلا درک نمیکنه نه تفریحی دارم ن مسافرتی شغلمو تقریبا از دست دادم دوستامو از دست دادم خونه مامانم جرات نمیکنم برم از بس ک شوهرم و خانوادش گیر میدن بهم ک بوسش کردن بغلش کردن و این چرت و پرتا من عاشق دخترمم نفس نمیتونم بکشم بدون بچم امیدوارم خدا باهام قهر نکنه سر ناشکری امروزم وقتی پدرشوهرم امد بچه رو گرفت ازم برد نزاشت تو بغل خودم اروم بشه خیلی حرصی شدم یه چرتی گفتم😔
مامان جوجه طلایی مامان جوجه طلایی ۱۳ ماهگی
یاسینو بردم دکتر گوش و حلق و بینی گفت خداروشکر گوشش عفونی نیست ولی چشتون روز بدنبینه که تا این چوب بستنیو کرد ته حلق یاسین برا چک کردن حلقش بچم عوق زد تحریک شد هرچی خورده بود تو مطب دکتر رو منو خودش بالا اورد.شانس اوردم من همیشه باهام دوست لباس اضافه و پارچه کلا همه چی میبرم ‌ .بردم تو سرویس شستمش کامل از سر تا پاهاش حتی جوراب و کلاهشم عوص کردم دکتر گفت هروز اینطور بالا میاره؟گفتم بله گفتم ک رفلاکس داره گفت ببرش دکتر گفتم بردم بعد منشیش ک داشت زمینو پاک میکرد گفت معلومه دفعه اولش نبود چون سریع ارومش کردی و عوضش کردی . از مطب اومدیم بیرون یاس تو بغلم خوابش برد گذاشتم تو کالسکش شوهرم گفت چقد زندگیمون سخت شده خدا کنه این سختی رو زودتر خدا برامون جبران کنه مخصوصا برای تو خیلی استراحتت کمه و سعی میکنی بیشتر از توانت برا یاسین صبروحوصله داشته باشی ،شوهرم بهم ریخته بود با دیدن این وضع یاسین تو مطب دکتر جلو همه‌ .من برام خیلی عادی تره تا همسرم. تا برسیم خونه تو خودش بود . 😪
خدارو هزار مرتبه شکر ک گوشش عفونت نداشت خیلی خوشحال شدم گفتم ب شماهم بگم
مامان جوجه طلایی مامان جوجه طلایی ۱۳ ماهگی