۳ پاسخ

عزیزم شما امشب گل پسرتون رو از پستونک گرفتین
منم دخترم خیلی برای خواب وابسته به پستونک هست از امشب شروع کردم ازش بگیرم با لاک تلخ که برای جویدن ناخن بچه ها هست یکم زدم سر پستونکش گفتم پشه ها روش پی پی کردن یکم خورد دید تلخه گریه کرد فعلا آرومه می‌خوام خوابش کنم خیلی هم استرس دارم

قیچی کن سرشو راحت میگیری هر موقه خواس همون پاره رو بده اوق میزنه دیگ نمیخوره

سختیش چند روز ،دیگه بهش نده یه جا بزار نبینه

سوال های مرتبط

مامان گوجه سبز مامان گوجه سبز ۲ سالگی
سلام مامانا بچه خواهرم ۷سالشه ،
به تازگیا زبونش موقع استرس می گیره ولکنت زبون پیدا کرده .خواهرم خیلی حالش بده نگم چقدر گریه کرده چون پسر اولش الان ۲۴سالشه لکنت زبون داره وهر دو استرسی هستن بچهاش لکنت پیدا کردن .الان سوالم اینه ایا این به نظرتون داره لکنت زبون می گیره یا نه بخاطر مهدی که امسال رفت و داره تموم میشه استرس روش زیاد بود واینکه مقطعیه ؟فقط میدونم وقتی دچار هیجان میشه زبونش می گیره؟کسی مورد اینطوری داشته
الان خصوصیاتش اینه
با برادرش لج می کنه
بهش بگی ی چیزی یا دست بهش بزنی گریه وحشتناک می کنه طوری که حس می کنی انگار با چوب زدیش
عصبی طوره
حموم به سختی میره
بدقلقه ومثل چسب به مادرش چسبیده
پیش دبستانی به سختی میره به شدت منزوی وبابچهاهم کم بازی می کنه
ارایشگاه نمیبرتش چون در حد مرگ گریه می کنه.
بدغذا
کسی بچش اینطوری بوده معز اعصاب کودکان بردید یا روانپزشک کودکان
اگه میشه تهران معرفی کنید یکی واقعا کار بلده
به نطر خودم روانشاس نمیتونه کاری کنه این احتیاج به دارو داره
پیاما رو دراخر براش می فرستم چون منتظره .
مامان روشا و آرشا مامان روشا و آرشا ۲ سالگی
#چالش از پستونک گرفتن
و اما میرسیم به پروژه ی سخت پستونک گرفتن
بنظر من سخت ترین مرحله اس هم برای بچه هم برای مادر من نه از شیر گرفتن روشا اذیتم کرد نه از پوشک گرفتنش ولی پستونک کابوس بزرگم بود و هست و همچنان استرس دارم چون من خودمم بچگیم وابستگی شدیدی به پستونک داشتم
خلاصه که بعد از چند روز قصه تعریف کردن و شرط و شروط برای مهد کودک رفتن [ آخه روشا عاشق اینه بره کلاس یا مهد کودک ولی تاحالا نرفته] که خانم معلم گفته اگه مک مک بخوره ثبت نامش نمیکنیم و بزرگ نمیشی و ازین حرفا دیشب موقع خواب گفت مک مکم مامان گفتم مک مک رفته مرخصی پیش مامانش 😂 خیلیم خسته بود یک ربع بعدش خوابید ولی ۲ ۳ ساعت بعد بیدار شد به داد و بیداد ولی نمیگفت مک مک میخوام منم به رو خودم نیوردم بغلش کردم و قربون صدقه باهم خوابیدیم ۵ صبح دیگه خیلی بی قرار بود دلم سوخت تا خواب بود گذاشتم دهنش دیدم آروم شد خوابید ولی صبح تا بیدار شد ازش گرفتم قایمش کردم خداروشکر باباش خونه بود باهاش بازی کرد و رفتیم بیرون اصلا یادش نکرد موقع خواب هم هیچی نگفت ولی بسختی خوابید امیدوارم ادامه پیدا کنه و دیگه پستونک نگیره فکش داره بدحالت میشه
تااینجا بمونه به یادگار تا ببینم نتیجه چی میشه