۹ پاسخ

سلام عزیزم نمیدونم حرفام ارومت میکنه یا نه ولی فقط شما نیستی که شرایط یه مقداری برات سخت گذشته من بی دلیل خونرسانی جفت ضعیف شد و وقتی رفتم برای ان اس تی با یه عالمه استرس اورژانسی سزارین شدم بچم ۸ روز تو دستگاه بود چون شرایطش خاص بود سینه نمیگرفت باید شیشه میدادم با اینکه شیر داشتم با اون بخیه ها ساعت ها مینشستم شیر میدوشیدم تا شیر خودم‌و بخوره شرتیطش که بهتر شد هرچی تلاش کردم سینه رو قبول نکرد با اینکه شیر داشتم بعدشم انقدر دوشیدم که گردنم و کمرم واقعا اسیب دید الانم علی رغم تمام تلاش هام بچم شیر خشک میخورخ شیر منم داره خشک میشه تاپیکاتو حدودی خوندم از خانواده شوهرت دلچرکین بودی من تو ۸ روزی که بچم تو بیمارستان بود یکبار دیدن من نیومدن هیچ کدومشون یکبار به من زنگ نزدن فقط به پسرشون زنگ میزدن وقتی هم که بچم به سلامتی مرخص شد انقدر با حرفاشون منو ناراحت کردن که نگم‌برات

تغذیه ات تو شیردهی خوب بود؟

مجبوریم مجبور ک شیر خشک میدیم ناراحت نباش

عزیزم اشکالی نداره کلی بچه شیر خشک بزرگ شدن و بهتره استخوانشون قویه
دخترم ۲ سال شیرمو خورد خیلی لاغره استخوناش

الان ک ۳ ماه گذشت تاالان داشتم امتحان میکردم گذاشتم رو سینم شاید مک بزنه شیر بیاد تا یه مک زد جیغ زد

دقیقا منم البته ک شیر خودمو نمیخوره ۴۰ روز اول بزور دادم بعدش شیر خشک مجبور شدم چونکه گشنه میموند و حسابی لاغر شد

تو اول باید به فکر خودت باشی باید سالم باشی تا بتونی بچه رو مواظبت کنی پس از این نظر نگران نباش به نظر من شیرخشک از جهاتی بهتر هم هست بالاخره مادر که نمیتونه همه انواع ویتامین و مواد لازم بدن بچه رو مرتب بخوره و خبرتو شیرش هم کم میشه ولی شیرخشک ثابته حداقل

الان میدونم میاید میگید مگه شیرخشک چشه از شیرمادر بهتره
ولی همه پزشک ها و سازمان های جهدنی میون شیرمادر بهترین شیر مخصوصا 6 ماه اول

منم همین حسو‌دارم😔

سوال های مرتبط

مامان دریا مامان دریا ۲ ماهگی
مامانا من خیلی عذاب وجدان دارم هر موقع دخترم نگا میکنم احساس میکنم بهش ظلم کردم من دخترم تا پنجاه و پنج روزگیش هر دو سه ساعت یک و نیم شماره شیر میخورد بعدش گریه میکرد من فکر میکردم دلش درده دارو بهش میدادم پدی لاکت اینفاکول و ولی بازم دخترم گریه میکرد ب زور پستونک میدادم دهنش بعد موقع پستونک خوردن گریه میکرد ناله میکرد میپیچید ب خودش هی پستونک میخواست بندازه تا خوابش میبرد بعد ی روز یهو شیر دادمش بعدش شروع کردگریه کردن مامانم گفت گشنشه خودشم هی دستش میخورد دوباره بهش یک شمارع دادم دوباره گریه کرد شیر خواست دوباره بعد اون ی شماره دادم خورد سیر شد شروع کرد خندیدن بازی کردن بعدم خوابید بعد اون هر دو سه ساعت ۳شماره بهش دادم میخورد نه گریه میکرد نه چیزی تازه گوزاشم راحت میداد ک دیگه قطرش ندادم حتی شکمشم راحت کار میکنه علاوه ب اینا تو همین ده روز کلی وژن اضاف کرده و تپل شده حالا من ده روزه شب و روز عذاب وجدان دارم و گریه میکنم ب خودم لعنت میفرستم ک قبل از این دختر من همه گریه هاش بعد شیر برای گرسنگی بوده نه کولیک و دل درد نمیدونم چطوری از این عذاب وجدان خلاص شم