۱۰ پاسخ

عزیزم چرا از شیر نمیگیریش از شیر بگیری اشتهاش باز میشه برا غذا

اون شیری که بهش میدی سیرش میکنه و دیگه تمایل به غذا نداره
سعی کن حجم وعده هاشو‌کم کنی مثلا شش پیمونه رو‌بکن پنج بعد چند روز چهار
تا در نهایت کلا اون وعده رو حذفش کنی و اخرم از شیر بگیرش دیگه
وقتی گرسنه بشه غذا میخوره

دیگه سهی کن از شیر بگیریش چند روز ممکنه مقاومت کنه ولی از گشنگی ب غذا میوفته انشالله

پسر منم همینجوری بود فقط شیر خشک میخورد الان تقریبا دو ماهی هست که از شیر گرفتمش خدارو شکر غذا میخوره نه خیلی زیاد ولی خدارو شکر میخوره خیلییی بهتر از قبله که اصلا لب به غذا نمیزد، به نظرم شمام از شیر بگیرش ولی نه یهویی باید کم کم از شیر بگیری یهو بگیری مریض میشه

عزیزم اولش سخته حتما مقاومت میکنه دخترم منم همینطور بود بخدا چندماه من درگیرش بودم تا عادت کرد اینم بگم دخترم خیلی بدغذا کم میخورد
شیرالان هیچ نفعی براش نداره

غذاهای میکس نرم کن
بعد با ی کارتون ک دوست داره بهش بده

عزیزم خیلی ضعیف میشه اینجوری بچه شیرش رو کم کن بعدشم شیر پاستوریزه قلطی شیرش کن از خشک بگیریش

سلام من دخترم بعد از یه سال ۳ ماه وعده های شیرش کم کم کرد تا به الان
فقط شیر میخواست غذا نمیخورد بردم دکتر گفت شیرش کم کن صبر حوصله داشته باش که‌به غذا عادت کنه حتی اگه یه قاشق بخوره بعد نیم ساعت دوباره بهش بده تا اخرشب
واقعا همین کار وکردم درست اذیت شدم ولی بعد یه سالگی اولویت باغذا بعد شیر
الانم دارم عادتش میدم که با نی بخوره
چه شب هایی که تا صبح نمیخوابید شیر میخواست ولی اصلا کوتاه نمی اومدم بهش نمیدادم بعدش وعده صبح حذف کردم بعد یه مدتی وعده ظهرتا به شب رسیدم

چن وعده شیر میدی مگه

تا خودش نخواد درست نمیشه
ی دوره ای هست بعد بهش مولتی ویتامین بده
در کنارش غذاهای موردعلاقشو بپز با ماست براش کارتونی چیزی بزار ک سرش گرم بشه

سوال های مرتبط

مامان دلوین و رادین مامان دلوین و رادین هفته بیست‌ودوم بارداری
خدا منو بکشه بچمو دعوا کردم 😔😔😔دارم میمیرم از عذاب وجدان
دیشب حالش خوب نبود گربه میکرد ک میخابم حالا گرسنه هم بود .. سر سفره شده سفره انداختم غذا آوردم با اینک خیلی گشنش بود گفت بریم بخابیم با کلی گریه گفتم مامان غذا بخور بعد بریم گفت نه میخابم ....
گف رو تاب میخابم
بردمش رو تاب بهش غذا دادم بعد کلی سرحال شد خبری از گریه نبود کلی انرژی داشت و حسابی بازی کرد اصلا از این رو ب اون رو شد ن خوابش میومد ن خیچی فقط گشنش بود ...
حالا امروز صبونه سه چهارتا لقمه خورد میدونستم واس ناهار حسابی گشنش میشع مثل همیشه ناهارشو قشنگ میخوره ...
منم سفره انداختم گفتم مامان غذا امادس اولش خوشحال شد اومد فقط یه لقمه خورد و گریه کرد بریم بخابیم ینی گریه هااااااا خودشو میمالید ب زمین تا من میگفتم الان وقت غذا خوردنه گربه هاش بیشتر میشد ... منم گفتم الان اگ ب گریه هاش بخا بدم همش میخاد غذا نخورده گریه کنه ک خوابم میاد و از سفره بلند شه بره ... چند بار گفتم مامان الان وقت غذا خوردنه غذا میخوریم بعد میخابیم هی میخاس کار دیشبشو تکرار کنه و براش بشه یه عادت ... منم کنترلمو از دست دادم وقتی گریه میکرد دعواش کردم 😔 گفتم بشین سرجات غذا میخوریم بعد هر جا دوس داری میری 😔😭 بد دعواش کردم اصلا دست خودم نبود
اونم داشت میون گریه هاش میگف غذا میخورم 😭😔 الان دارم تعریف میکنم اشکام میاد
الان ک اومدیم تو اتاق بخابه باهاش حرف زدم گفتم ببخشید دعوات کردم بوسش کردم و علت دعوامو بهش گفتم اونم یه لبخند شیرین زد و چشاشو بست قلبم داره تیکه تیکه میشه 😔😔 از وقتی باردار شدم خیلی حوصلم کم شده سریع کنترلمو از دست میدم 😔