داستان دوم: “لاکپشت کوچولو و قلعه شنی”
یه لاکپشت کوچولو به اسم “تامی” خیلی دوست داشت قلعه شنی درست کنه. اون هر روز میرفت کنار ساحل و با دقت و حوصله یه قلعه شنی بزرگ و زیبا درست میکرد. تامی خیلی به قلعهاش افتخار میکرد و دوست نداشت کسی خرابش کنه.
یه روز، یه بچه خرچنگ به اسم “کری” اومد کنار قلعه تامی و شروع کرد به خراب کردنش. تامی خیلی ناراحت شد و گفت: “هی! این قلعه منه! چرا داری خرابش میکنی؟”
کری گفت: “من فقط میخواستم یه کم بازی کنم!”
تامی گفت: “ولی این قلعه منه و من دوست ندارم کسی خرابش کنه. میشه خواهش کنم دیگه بهش دست نزنی؟”
کری قبول کرد و از تامی معذرت خواست. تامی و کری با هم دوست شدن و با هم یه قلعه شنی جدید ساختن. این بار، کری یاد گرفت که به حریم خصوصی تامی احترام بذاره و بدون اجازه اون به قلعهاش دست نزنه.
نکات آموزشی:
حریم خصوصی فقط مربوط به بدن نیست، بلکه میتونه شامل وسایل شخصی هم باشه.
شما حق دارید از وسایل شخصیتون محافظت کنید و نذارید کسی بدون اجازه بهشون دست بزنه.
شما هم باید به وسایل شخصی دیگران احترام بذارید و بدون اجازه بهشون دست نزنید
داستان اول: “خرس کوچولو و راز بزرگ”
یه روز، یه خرس کوچولو به اسم “تدی” داشت توی جنگل بازی میکرد. تدی خیلی کنجکاو بود و دوست داشت همه چیز رو ببینه و کشف کنه. یه روز، تدی داشت با دوستش، “بانی” (یه خرگوش کوچولو)، بازی میکرد که بانی بهش گفت یه راز بزرگ داره. تدی خیلی هیجانزده شد و اصرار کرد که بانی راز رو بهش بگه.
بانی اولش مردد بود، اما تدی خیلی اصرار کرد. بانی گفت: “راستش، من یه جای خیلی خیلی خصوصی دارم که فقط خودم و مامانم اجازه داریم ببینیمش.”
تدی کنجکاو شد و گفت: “میشه منم ببینمش؟”
بانی گفت: “نه تدی! اون یه جای خیلی خصوصیه و فقط مال خودمه. هیچکس نباید بدون اجازه من اونجا رو ببینه یا لمسش کنه.”
تدی اولش ناراحت شد، اما بعدش فهمید که بانی راست میگه. اونم یه جای خصوصی داشت و دوست نداشت کسی بدون اجازه اونجا رو ببینه.
از اون روز به بعد، تدی و بانی یاد گرفتن که به حریم خصوصی همدیگه احترام بذارن. اونها فهمیدن که هر کسی یه جای خصوصی داره و هیچکس نباید بدون اجازه وارد اون فضا بشه.
نکات آموزشی:
حریم خصوصی بدن یه چیز مهم و شخصیه.
هیچکس نباید بدون اجازه شما بدنتون رو ببینه یا لمسش کنه.
شما هم نباید بدون اجازه کسی بدنش رو ببینید یا لمسش کنید
برای پسرمنم هفته قبل این اتفاق افتادزدم هوش مصنوعی یه توضیحاتی بهم داد که برای شما میذارم انشالله که براتون مفید باشه :توضیح دوباره و ساده: خیلی ساده و بدون ایجاد ترس یا شرم، دوباره بهش یادآوری کنید: “یادت هست بهت گفتم که بدن ما یه جای خصوصی و مهمه؟ مثل دندونهامون که توی دهنمونه و کسی اونو نمیبینه. این قسمتهای خصوصی بدن ما رو نباید به هیچکس نشون بدیم، حتی اگه دوستمون باشه. چون اینها فقط مال خودمون هستن و میخوایم ازشون مراقبت کنیم.”
۴. تاکید بر اینکه مقصر نیست: بهش اطمینان بدید که تقصیری نداره و اون بچه دیگه است که اشتباه کرده. بگید: “اون بچه شاید هنوز این چیزها رو یاد نگرفته، ولی تو خیلی باهوشی و میدونی که نباید این کار رو بکنی. تو کار درستی نکردی که اون قسمت از بدنت رو نشون دادی، ولی مهم اینه که الان میدونی و دیگه این کار رو تکرار نمیکنی.”
۵. آموزش در مورد “نه” گفتن: بهش یاد بدید که حتی اگه دوستش یا کسی دیگه ازش خواست کاری رو بکنه که دوست نداره یا احساس بدی بهش میده، باید بتونه بگه “نه”. بگید: “اگه کسی ازت خواست کاری بکنه که دوست نداری یا اذیت میشی، حتی اگه دوستت باشه، باید بتونی محکم بگی ‘نه’ و سریع از اونجا دور بشی و بیای به من بگی.”
۶. در مورد اون بچه دیگه: لازم نیست در مورد اون بچه حرف بدی بزنید یا قضاوتی کنید. تمرکز روی آموزش پسرتون باشه.
بازم هست که ادامشو میذارم
داستان سوم: “پروانه کوچولو و رازهای توی دفترچه”
یه پروانه کوچولو به اسم “لونا” یه دفترچه خاطرات داشت که توش همه رازها و احساساتش رو مینوشت. لونا خیلی به دفترچهاش اهمیت میداد و دوست نداشت کسی اون رو بخونه.
یه روز، خواهر بزرگتر لونا، “استلا”، یواشکی دفترچه لونا رو برداشت و شروع کرد به خوندنش. لونا خیلی ناراحت شد و به استلا گفت: “چرا دفترچه منو خوندی؟ این یه چیز شخصیه و تو نباید بدون اجازه من اون رو میخوندی!”
استلا متوجه شد که کار اشتباهی کرده و از لونا معذرت خواست. لونا و استلا با هم صحبت کردن و استلا قول داد که دیگه هیچوقت بدون اجازه لونا دفترچهاش رو نخونه.
نکات آموزشی:
حریم خصوصی شامل افکار و احساسات شما هم میشه.
شما حق دارید افکار و احساساتتون رو برای خودتون نگه دارید و با کسی که بهش اعتماد دارید، در میون بذارید.
شما هم باید به حریم خصوصی دیگران احترام بذارید و بدون اجازه به دفترچه خاطرات، ایمیلها یا پیامهاشون نگاه نکنید.
نکته مهم:
وقتی این داستانها رو برای بچه تون تعریف میکنید، سعی کنید باهاش در موردشون صحبت کنید و ازش بپرسید که از این داستانها چی یاد گرفته. این کار باعث میشه اون مفاهیم مربوط به حریم خصوصی رو بهتر درک کنه و یاد بگیره چطور از خودش محافظت کنه.
من همیشع ب پسرم گفتم ک جای خصوصیتو نباید کسی ببینه هرکی خاست شلوارتو بکشه پایین جیغ بزن دستشو گازبگیر سری بیا ب من بگو الان مثلا میخاد بره سرویس اینقدحواسش هست کسی نبیندش عموهاش خونمون باشع میره یواشکی جا در سرویس میگه مامان مواظب عمو منو نبینه بگو نگاه نکنه
تنها راهکارش اینکه که کل هواست به بچه ات باشه ، هر چقد آمورش هم بدی بازم میتونه یه اتفاقی بیوفته
عزیزم مدام بهش گوشزد کن من ازبسبه دخترم یکساله میگم جاهای خصوصی بدنتو نباید کسی ببینه حتی لباسش میخواد عوض کنه جلو باباشو داداشش عوض نمیکنه میگه بریم اتاق زشته اینجا من میگم کسی اومد بهت دست بزنه بگو نه جیغ بزن البته هنوز درست درکی ندارن اینو میگم میترسه یا میخنده ولی همینکه جلو کسی لباس عوض نمیکنه یا میریم دسشویی کسی باشه اونجاشو با دستش میگیره میگه زشته خوشحال میشم
باید اطرافیان هم کمک کنن
خاله ای عمه ای که دوست داره اونم بگه
وقتی داره حرفتو گوش میکنه بهش بگو
بگو چی کار کنه اگه کسی دست به شلوارش زد
عزیزم چرا بلند و غیر مستقیم خواهرم ،باید تنهایی با خودش حرف بزنی جای خصوصی بدنشو نشون ,بگو جای جیش جای پی پی ،سینه هات اینا جای خصوصی بدننتن ،و کسی نباید به غیر مامان دست بزنه ،اینو هعی بگو هعی جای خصوصی بدنتو نشون بده وبگو نباید دست بزنن
بهش بگو اجازه نداره لباساتو دربیاره جز من
باید بهش بگی جیغ بزنه تا شما صداشو بشنوین
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.