سلام خانوما تحربه زایمان طبیعیمو بنویسم براتون؟

۸ پاسخ

دیگ داشتم میمردم فشار میاوردم زورم تموم میشد میگفتم دست نزنین😂
دکترم همش میگف اینجوری کنی نمیادااا میخوای تا صبح علافمون کنی زور بده دوتا زور دادم برش داد ولی نمیومد ک ماما از شکمم فشار میداد دکتر میکشید یهو ی جیغ کشیدم و زوووور بچه پرت شد بیرون 🥹 ساعتو نگا کردم راس ساعت ۱ شب بود
دکتر گف بیچاره بندناف ی دور دور گردنش بود نمیذاشت بیاد ولی تلاشت خوب بود و اینا
گذاشتنش رو سینمو بعد بردن تمیزکاری کردن دوباره اوردن دادن بهم دکترم بخیه‌هامو نیم ساعت چهل دیقه‌ای زد و تمام
ببخشید طولانی شد😅

گفتن دردات شروع شده منم با تنفس ردشون میکردم و ورزش میکردم و خرما میخوردم و آب این وسطا دوبار هم ادرارم گرفت رفتم دفع کردم
ماما دوبارع اومد ی معاینه بکنه معاینه کرد ساعت ۲۱:۴۵ دیقه گف داری ۶ سانت میشی دردات چطوره؟
گفتم قابل تحمله اونم ن گذاشت ن برداشت با ی قلاب زد ب کیسه آبم🤦‍♀ی لحظه حس کردم جیش کردم خونابه ریخت بیرون خیلی دردناک نبود برام گف آستانه تحملت بالاس و خیلی خوب با تنفس درداتو رد میکنی معمولا بعد از کیسه همه گریه زاری میکنن😂
گفتم ن من گریه هامو نگه داشتم بعد اخراش😅
اروم پاشدم رفتم دستشویی و با دوش آب گرم کمر ب پایینمو شستم کمی ماساژ دادم در اومدم
اومدم دیدم دردام دیگ داره زیاد میشه دیگ تنفس زیاد سرمو سبک میکنه پاشدم راه رفتم آیت‌الکرسی خوندم نفس کشیدم فقط میخواستم زور ندم انرژیمو نگه دارم برا بعدا برا کاهش دردامم گاز درخواست کرده بودم از اونم استفاده میکردم
ی لحظه حس مدفوع داشتن گرفتم صدا کردم ماما اومد معاینه کرد گف ی زور بده زور دادم یهو گف موهاشو میبینم فول شده احساس دفع داشتنی زور بده زود دادم جیشم ریخت🤦‍♀
گف سوند وصل کنم اومد وصل کنه سر بچه نذاشت

«تجربه زایمان طبیعی تو بیمارستان بهمن زنجان»
من ۲۱ مرداد ماه ک ب تاریخ انتی وقت زایمانم بود شب قبلش ی ساعت پیاده روی کردم بعد رفتم نزدیک دوساعت موندم حمام ساعت ۳ نصف شب دراومدم یذره کمرم درد میکرد
گفتم ایشالا تا صبح دردم میگیره خوابیدم صبح بیدار شدم همش دروغ بود انگار هیچی درد نداشتم ک‌هیچ سبکترم شده بودم😂
شوهرم گف فاطمه بمون بعد از ظهر بریم ما ک‌میخواییم برگردیم تورو نگه نمیدارن صبح چرا بریم تو‌گرما علاف بشیم
گفتم خب بعدازظهر بریم منم خونرو تمیز کردم دوباره(سه روزبود پشت سرهم جارو میکشیدم ک دردم بگیره😂)از دیروز ابدوخیار مونده بود اونم خوردم دلم خنک بشه🙊😂
بعد از ظهر اومدم بیمارستان رفتم اورژانس مامایی نوار قلب گرفت
ماما گف چی خوردی نوارتو اصلا دوس ندارم گفتم آبدوخیار😂
گف پاشو پاشو برو دوتا شیرکاکائو و کیک بگیر بخور دودیقه راه برو بیا دوباره بگیرم
رفتم اومدم دوباره گرفت
گف انقباضات خفیف داری میفهمی؟
گفتم ن
گف پس بذار ی معاینت کنم معاینه کرد
گف دختر تو ک ۳ سانتی چرا نمیفهمی پس!😅
زنگ زد ب پزشک اونم گف بستری کنین امپول بزنین زود پیشرفت کنه
نامه رو داد و منم ۷ عصر بستری شدم
اومدن سرم وصل کردن یدونه آمپول برای نرم کردن دهانه رحمم زدن یدونم آمپول اِکسی توسین(آمپول فشار) زدن ب سرم و رفتن ی ده دیقه بعد ی مامای دیگ اومد گف پاشو اسکات بزن درجا بزن پاهاتو ب بغل بالا پایین کن سعی کن همکاری کنی زیاد نشینی ک تا فردا بمونی منم ک‌ دردی نداشتم پاشدم اول ۴۰ دیقه بدون استراحت ورزشارو رفتم تو این مدت میومدن دوز امپولو میبردن بالا بعد اومدن nst گرفتن

بله بله

بسلامتی عزیزم
کاش زایمان منم نسبتا راحت باشه

بیشتر از علایم درد بگو چند سانت بودی ترشحات بعد چند سانتی اومد

بله بنویس

سلام اره🥲

سوال های مرتبط