۹ پاسخ

اصلا نخوره واجب نیس شیر دیگه بدی مولتی ویتامین لیکو بده توش کلسیم هم داره بسشه . توی غذاهاش کنجد بریز بهش کشک بده . اش بپز توش کشک بریز از شیر بیشتر خاصیت داره بعد دوسالگی خودش تمایل به شیر پیدا میکنه . قطع شیر یکهو بدون هیچ برنامه ریزی جز آسیب به خودت و کودک و ادیت شدن فایده نداره بزرگتر هم میشه بشدت خسیس میشن ترس از دست دادن وسایلشون رو دارن

خدا صبر و قوت بهت بده
انشالله که به سلامتی این مرحله هم میگذره تنتون سلامت باشه

خدا قوت و تحمل بده بهت ،زهرا تو خونت کجای چنارونه ،منم چنارونم سمت امام خمینی

روراسرگرمش کن نزاربخوابه که شب راحت بخوابه تاروزسوم خیلی بیقراری کردتوخواب عمیق بده بخوره ،دیگه خودش فراموش میکنه

سلام به ردی ماهتون خداقوت منم دخترم کپ پسرشماست شب تاصبح شیرمیخوره باون میخوابه کلن یه عاشق کوچیک غذامیخوره خدابه دادم برسه وقتی ازشیربگیرمش من همسرمم توی هیچ کدوم ازمراحل بچه داری کمکم نکرده تا ۷ماهگی خونه مادرم بودم دخترم بشدت گریه میکرد و بیداربودم الان میگه موقع شیرگرفتنم برو خونه مادرت حوصله نق و گریه ندارم وقتی همسرت حامی باشه وخوش اخلاق باز قوت قلبه برات

پسر من شیر خشکی بود خداروشکر اصلا وابسته نبود خیلی راحت گرفتمش از شیر اما از پستونک گرفتنم قشنگ یه پونزده روزی درگیر بودیم انقد وابستش بود

وااای خداااا من نمیدونمممم چه جوری بگیرمش🙈🙈

عزیزم چطوری گرفتی یه دفعه ای یا تدریجی؟ برای شیر عزیزم شیر رو با آب قاطی کن روز اول ۷۰درصد آب ۳۰ درصد شیر، روز دوم ۵۰ تا آب ۵۰ تا شیر، روز سوم ۷۰ شیر ۳۰ آب و روز چهارم ۱۰۰ درصد شیر ببین چطور پیش میره. از لیوان نی دار استفاده کن ، شیشه نده وابسته به شیشه میشه.

شیشه نده🙃لیوان نی دار بده
ب شیشه عادت کنه دوباره مرحله از شیشه گرفتن داری
ولی لیوان نی دار رو کنار میزاره

سوال های مرتبط

مامان نیکی خانم مامان نیکی خانم ۲ سالگی
تجربه از شیر گرفتن شب اول🫩
دیشب بدترین شب زندگیم بود
ساعت ۱۰ و نیم خوابوندمش یک و نیم بیدار شد کلی نق زد و بی قراری کرد با اینک بهش پروفن هم داده بودم باز بیدار شد رو پا گذاشتمش بهش آب دادم کلی رو پام تکونش دادم بلند شدم بغلم راه بردمش نمیخوابید دیگه گفت قصه بگو تا ساعت چهار و نیم یکسره تکونش دادم و قصه گفتم دهنم خشک شده بود تا وایمستادم اعتراض میکرد پاهام بی حس شده بود تند تند تکونش میدادم انگار ن انگار
دیگه ساعت چهار و نیم دیدم خوابش برده بلند شدم رفتم سینه هامو حسابی با صابون شستم ولی باز تلخ بود و تلخیش نمیرفت دیگ گفتم اشکال نداره تو خوابه متوجه نمیشه آرووم گذاشتم دهنش پاشد با ذوق گفت عه جیجی و...دو تا سینه رو کامل خالی کرد یهو سینه رو دراورد و با شدت بالا آورد بعد گفت نون بده یمقدار بهش دادم دستش گرفت خورد و خوابید باز تا ساعت ۸ چند بار بیدار شد گفت رو پا بذار گذاشتمش و خوابید و ۸ بیدار شد و تا چند ساعت نق نق داشت
خیییلی خسته کننده بود
همسرمم هرزگاهی بیدار میشد میگفت بهش بده بابا چیزی نمیشه🫤🫤من میگفتم هیچی نگو سکوت کن فقط🤫🤫
الان مثل چیز میترسم دوباره شب بشه و همون بساط رو داشته باشیم دیروز بردمش مینی پارک کلی بازی کرد بعدش رفت خونه پدرشوهرم کلی بازی کرد و قشنگ سیر بود وقتی خوابوندمش
حالا همه چی ب کنار چرا تلخی سینه هام نمیره😂😂😂😂😂
و در نهایت آدم سنگ باشه مادر نباشه😓
مامان رایان مامان رایان ۲ سالگی
سلام خانوما ظهر همگی بخیر
اینم میان وعده شیطون خونه 😊
صبح ۴نیم با گریه بیدار شده پا شده میگه مامان تاب 😐 هی گفتم نه مامان بیا اینجا بخواب آخه دو شبه هی بیدار میشه میگه تاب گفتم از سرش بیوفته ولی کلی گریه کرد گفت تاب تاب مجبوری بردم تو تاب گذاشتم به صندلی اشاره می‌کنه ک بیار بشین میگم بچه بخواب میگه مامان مامان رفتم صندلی آوردم اینسری پاشو آورده بالا میگه پا پا. که پاهاشو ماساژ بدم 😐😐😐 میگم من خپابم میاد می‌خوام بخوابم ببین کسی بیدار نیست همه خوابیدن اشاره می‌کنه ک ببرمش از پنجره بیرون رو نگاه کنه 🙄 بردمش نیم ساعت بیرون نگاه کرده حتی گفتم من میرم لالا نیومد رفتم به زور اوردمش گریه کرد ، شوهرم بیدار شده دادم بهش خودم رفتم دراز کشیدم
بیچاره نیم ساعت تابش داد نخوابید میگه شیر درست کن میگم بابا من اینو از شیر شب گرفتم توام هر شب تا گریه می‌کنه میگی شیر بده 😑😑😑 گفتم برو بخواب خودم باهاش بازی میکنم ، یکم کتاب خوندم براش ادا در آوردم
تا آقا رضایت داده خوابیده ، وای یعنی امشب اگه گریه کرد می‌خوام مقاومت کنم تا این تاب از سرش بیوفته 🥴🥴 سه شبه خواب ندارم امشب هم دیگه دو ساعت بیدار بود ۶نیم خوابیدیم 😐
چرا اینجوری شده ؟
نگاه کردم دندون هم در نمیاره ، شکم درد هم ندارد چون آب نعناع میدم بهش ، نمی‌دونم چرا هر شب بیدار میشه میگه تاب 😑😑😑
مامان تیارا 🧚🏻‍♀️ مامان تیارا 🧚🏻‍♀️ ۱ سالگی
سلام مامانا صبحتون بخیر
ی گزارش بذاریم از روز اول شیر گرفتن
البته قرار امروز شروع کنم ک با تصمیم یهویی از دیروز شروع شد

دیروز تیارا ۹ صبح ک شیر خورد دیگه نخورد تا ۳ بعد از ظهر گفت شیر منم یهویی ب سینه هام ژر زدم نشون دادم گفتم بوف شده دیگه بوستون کرد رفت بازی ی شیشه شیر پاستوریزه دادم بهش خوردن ولی نتونست بخوابه چون فقط با سینه می‌خوابید. ولی اصلا بهانه نگرفت بازی کرد بردمش بیرون اینا تا آخر شب شام کلی ام خوراکی خورده بود
آخر شب ساعت ۱۱ برقا خاموش کردم ولی دیدم داره بهانه میگیره ی نور گذاشتم دیگه باهم کلی بازی کردیم کلی تو بغلم راه بردمش تا ساعت ۱۲ نیم خودش دراز کشید منم آروم دست آوردم پشتش دیدم خوابش برد منم سریع خوابیدم ی دفعه ساعت ۳ نیم شب دقیقا موقعی ک همیشه بیدار میشد برا شیر با گریه شدید بیدار شد با شوهرم شروع کردیم باهاش بازی گریه اش ک آروم شد ۵ دقیقه ام بیشتر گریه نکرد دوباره من تو بغلم راه بردمش دیدم گفت بزارم زمین یعنی ساعت ۴ بود بازم گذاشتمش سر جاش دست آوردم ب پشتش خوابش بر تا ۸ بیدار شد گرسنه بود بهش گفتم هم بیارم بخوری دیدم داره کمی بهانه میگیره شوهرم گفت بپوشون ببرمش در مغازه بهش صبونه ام میدم فعلا ک رفته حالا تا ببینم بقیش خدا چی میخواد

من اصلا دوست نداشتم یهویی بگیرمش ولی هرچی شیرش کمتر میکردم بیشتر وابسته میشد شیر میخواست حالا از دیروز ک بهانه هاش سر جمه نیست ساعتم نشدن ان شاءالله ک امروز یادش بره
شماهم برامون دعا کنید راحت باشه برا دخترم