۹ پاسخ

من خودم یه دست دوختم ..دو دست هم نو داره ...اگه شد یکی دیگه میدوزم

لباسا خیلی گرون شدن...من براش چند تکه گرفتم...یه دونه بافت، یه شلوار، یه بلوز دورس و یه ست بلوز شلوار اونم دورس...

منم یه گوشت احسان اوردن برام ازالان اب گوشت گذاشتم همسر عاشق ابگوشته .کارامم کردم با دخترم کارتون میبینم

تصویر

منم تازه کتری رو گذاشتم بجوشه، خونه هم تمیزه شام از دیشبم مونده🫡🤣

خسته نباشی عزیزم
منم از صب که بیدار شدم سرپام تا الان کارام تموم نشده دیگه پشتم خیلی اذیت کرد یه دیقه الان دراز کشیدم تا باز آروم شه پاشم😮‍💨
واسه لباس پاییزه خداروشکر دوتاهودی پارسال خریدم آف گذاشته بودن دوتا کاپشن هم داشت هنوز اندازشه فقط باید یه ژاکت بگیرم و کلاه
دوستم لباس بچگانه داره خیلی قیمتاش مناسبه بخوای پیجشو میدم یه نگاه بنداز داره لباسای پاییزه و زمستونه رو کم کم میزاره تو پیجش من خودم یه سوییشرت ازش گرفتم منتظرم پارچش برسه کلاهم ازش بخرم قیمتاش عالیه

مامان ترنج این عکسی که گذاشتی پیج داره بفرست لطفا

من اصلا اگه زودتر از ۹ونیم بیدار شم کل روزو با کسالت میگذرونم و بقیه روزمم خراب میشه... اصلا نمیتونم زود بیدارشم

من خونم بهم ریختس از دیشب مهمون دارم ناهار گذاشتم شامم گذاشتم قورمه سبزی ولی حس هیچیو ندارم فعلا صبح زود بیدار شدما

لباس پاییزی بیرون انقد گرونه منکه خودم می‌دونم براش.نمیدونم هودی شلوار بدوزم چی مده اصن؟

سوال های مرتبط

مامان هانا مامان هانا ۲ سالگی
تجربه از شیر گرفتن من :
فکر نکنم بچه ای وابسته تر از بچه من به شیر مادر بوده باشه
دختر من دو سال تمام شیر خودمو خورد صبح تا شب و شب تا صبح شیر منو میخورد واسه خوابیدن روزش واسه خوابیدن شبش واسه اروم شدنش همیشه و همه جا وسط غذا توی شلوغی توی خلوت وسط سفره توی مهمونی وسط مهمونی همیشه درخواست می می میکرد
طوری که از شیر گرفتنش شده بود کابوس هممون
ولی دلو زدم به دریا و دقیقا فردای تولد دو سالگیش شروع کردم از شیر گرفتن.
و راحت تر از چیزی که فکرشو میکردم گذشت. الان بعد از دو سال دارم لذت بچه داری رو میفهمم. اگه بچتون وابستس نترسید. پا روی احساستون بذارید و ببینید چطور بعدش به غذا میفته چطور بعدش راحت میخوابه راحت بازی میکنه. واقعا مادر تازه نفس میکشه. دو سه روز اول سخت بود ولی بعدش واقعا هر ثانیه به خودم میگم چرا زودتر از شیر نگرفتمش و به خودم و به بچم لطف نکردم
من از روز اول صبح که از خواب بیدار شد تلخک زدم روی سینم اومد سینمو دید که سیاه شده گفتم می می درد و از اون ثانیه دیگه حتی نزدیکمم نیومده حتی حاضر نشده که یکم بخوره ببینه تلخه یا نه