۷ پاسخ

سلام عزیزم دختر من تایم کلاسش ساعت یک تا چهارونیمه،من خونه بهش ناهار میدن

چ خوبه بعدازظهری هستن
از ما صبحی هستن من امروز ساعت ۷ از استرس بیدار شدم یه دختر کوچیکم دارم اونم بیدار شد بردمش با ماشین رسوندمش اومدم ظهر رفتم دنبالش باز

دختر منم عصر ولی گاهی یهو میگم اشتباه کردم کاش صبح داشت صبح می‌نوشتم منم استرس اینو دارم برنامه مو چطور بچینم چون اون یکی دخترمم هست اون پیش ۱ ننوشتمش شاید مهد ببرم ساعتی گیجه گیجم یعنی

پسر منم۲تا۵ میره ۱.۴۵ تحویل میدیم

ناهار از خونه بخوره یکمم تو ظرف بده ببره شاید گشنش شد، میوه ای کلوچه از چیزی هم بزار براش ،یکی دو روز بزار همون ۱۲ بره اکه دیدی خسته میشه ، ۱۲و نیم خودت ببرش

عصر از ساعت چند تا چند هست ؟

دختره منم عصر میره از شنبه شروع میشه برنامه غذایی دارن باید ببرن اونجا

سوال های مرتبط

مامان امیرعلی💙ضحی💗 مامان امیرعلی💙ضحی💗 ۵ سالگی
سلام خانما کسی اینجا هس هنوز پیش ثبت‌نام نکرده باشه؟؟
خیلی ب فکرم حالا فردا میخوام برم بگردم چن جا رو امشب یجا رو نشون کردم گفتم فردا بیام اینجا سر بزنم شوهرم میگه نمیخوام اونجا بفرستم میگم حالا برم ببینم میگه میخوای ببینی برو ببین اما خودم تصمیم میگیرم کجا
حالا اصلا هیچ جاهم مدنظر نداره فقط یه مدیر مدرسه یبار گفته من میخوام بچمو فلان جا بفرستم اسمشم یادش نیس حتی چون اون گفته من بچمو میخوام اونجا بفرستم ک مشهورم نیس ولی کارشون خوبه اینجا ک میخوام سربزنم ۳ روز درهفته هس و ۷نیم جاهای دیگه فک کنم ۱۵ ب بالا هس یا مشهور هس ک فقط رنگ و لعاب داره و برا رنگو لعابش و مثلا لاکچری بودنش ۲۲ ب بالا هس ک درنهایت شاید ۳۰ بیفته، من پسرم از نظر آموزش ماشالا خداروشکر فوله،میخوام یکم کمبود همبازی داشتنش جبران شه و الا کلا نمیفرستادمش
اما فردا میرم چن جا سر بزنم بشینم ب امید شوهرم فک کنم اول مهر تازه تصمیم میگیره🙃

تب فرزند پروری آموزش استامینوفن پسرم دخترم🌿
مامان آراد🎆 مامان آراد🎆 ۵ سالگی
۵ ،۶ سال پیش وقتی گذاشتن تو بغلمون و عاشقانه بهشون نگاه میکردیم، صدای گریه ایی ک می شنیدیم همونجا اولین دعا براشون عاقبت بخیری شون بود ، آینده ایی موفق بود
روز ها و سال ک گذراندیم سخت بود پر چالش بود شیرین بود دغدغه این پنج ،شش سال از اول گریه های شبانه کولیک ، رفلاکس ،واکسن ، بد غذایی ها ، وزن گرفتن و ووووو..... و الان وارد چالش بعدی میشیم مدرسه رفتنشون دغدغه ایی ک فقط مادر ها درک میکنن چ استرس هایی ک داریم فکر هایی ک داریم و اینجا میگیم
پنج شش سال گذشت چ دوست های خوبی پیدا کردیم، بجه هامون با هم قد کشیدین ، اینجا شاهد گریه ها و خنده ها هم بودیم
مامان هایی ک مث من برای اولین بار قدم گذاشتن تو این راه پر از استرس و هیجان هستن
امشب داشتم وسایل گل پسر رو جمع میکردم و باهاش صحبت میکردم روی لب هام لبخند و خنده تو دلم غوغا پر از استرس و فکر و خیال
یه جورایی هم خوشحال هم ناراحت
دیگ دارن بزرگ میشن
دیگ وارد اجتماع شدن
چشم بهم بزنیم میبینم ک دیگ بزرگ شدن
دیگ خبری از این هیاهو و صدای زیاد تلویزیون ریخت پاش و........ نیست

امیداورم این مسیری ک وارد شدیم هم گل دسته ها هم خودمون موفق باشیم

فرزند پروری
کولیک
رفلاکس
مامان نیک پسر مامان نیک پسر ۵ سالگی
مامانا رفتم پسرمو بزارم پیش باباش درو براش باز نکرد بچم انقد اشک ریخت و ترسید ک خدا میدونه فقط بخاطر اینکه نیم ساعت دیرتر بردمش
منم اوردمش خونه ۴۸ ساعت کامل نگهش داشتم
این عوضی فکر میکرد بچه شب پیش من نمیخابه چون یکساله پیش اونه
الانم زنگ زد ب بچم گفت اگه تا ۵ دیقه دیگ نیای دیگ هیچوقت نیا
بچم خیلی ترسید الهی بمیرم براش
مامانا بنظرتون برم دادگاه بگم این کارارو میکنه بچه رو میترسونه بچه امنیت روانی نداره
میخاد کلا از من جداش کنه بچه رو اذیت میکنه ک من بگم بچه رو اذیت نکن نیارش پیش من...‌
دقیقا داره از بچه سواستفاده میکنه
اخه این کلا دو تا بعداز ظهر بچه رو میاورد پیشم از ساعت ۱ تا ۸
بعد من رفتم دادگاه پرسیدم گفت ۴۸ ساعت کامل حق داری پیشت باشه ، این عوضی ب بچه گفته بود مامانت ازم شکایت کرده میخاد بندازم زندان برو پیش مامان دیگ من نمیام سراغت
خلاصه بچم تب کرد استفراغ کرد کلی😭😭😭از روی ناچاری بهش زنگ زدم گفتم نمیخام ۴۸ ساعت همون دو تا بعدازظهر بیارش فقط انقد اشکشو درنیار چون هر کاری کردم اروم نشد خیلی باباشو دوس داره
این دو روزم ک موند گفت بابارو جریمه کردم ک درو باز نکرد
مامانا چیکار کنم دلم بچمو میخاد😭😭😭😭😭
میترسم یه بلایی سرش بیارن انقد وقتی میاد پیش من اذیتش میکنن
تقصیر خواهر و برادر عوضیشم هس وگرنه این فک نکنم دلش بیاد با بچش این کارو کنه اونا نمیزارنش
چون ی ادمیه ک هیچ اختیاری از خودش نداره فقط ب حرف بقیه گوش میده