۱۲ پاسخ

منم همینجوریم
یبار دلو زدم ب دریا و فکرامو ب همسرم گفتم چنان دادی سرم زد گفت دیگه حتی بهش فکرم نکن و برسه به زبونش بیاری😐😂
دیگه سپردمش ب خدا ایشالا سالم باشن همه ی نینیا😍

آره من آمینوسنتز کرده بودم همش میترسیدم سوزن بهش خورده باشه

منم روانم بهم ریخته از وقتی که مادر دوقلویی اینجا نوشت . یکی از قلهاش دست نداره و سونو تشخیص نداده
... کاش تایپک نمیزاشت ، از اون روز منم هی استرس دارم

من اصلا بهش فکر میکنم قندم میوفته😃

منم همین فوبیارو دارم🥴

نه عزیزم شما تنها نیستی منم دقیقا همینجوری بودم طوری که حتی خواب می‌دیدم بچه ام یک مشکلی داره ولی سعی کن تا میتونی به این چیزها فکر نکنی وتوکلت به خدا باشه ولذت ببر از آخرین روزهای بارداری

منم همینم توکل بخدا انشالله سالم باشن بگذره این هفته اخری هم😢

منم دقیقا همینطورم.توکلمون باید بخدا باشه .دخترعموم هم بچش چندماهه بدنیا اومده الان میگه آره داشتم .ولی جالب اینجاست جرئت نداشت ترسیم ب زبون بیاره من باز میگم بعصی ترسامو ب بعضیا.توکل ب خدا.خدا خودش ب ما نی تی های سالم وصالح داده انشاءالله

منم همینطورم هر چی به زایمان نزدیک میشم بدترم میشه

ببین این هفته آخرو فقط اناربخور زردی نگیره ایشالا

اره بابا آدم جونش درمیاد از نگرانی تا بدنش بغلت
نگرا نباش بابا ازمایشا و غربالگری هاش اوکی باشه صحیح و سالمه انشاالله

منم دقیقا همینطورم دارم روانی میشم

سوال های مرتبط