۱۷ پاسخ

چه دوست نفهمی بچت اصلن براش مهم نبوده سریع ببر دکتر عففونت میکنه بیچاره میشی

ببرش دکتر ممکنه اصلا احتیاج به بخیه نباشه لااقل ترمیم کننده خوب بهت معرفی میکنن

عزیزم حتما ببر دکتر گوش نده به حرف اونا خدانکرده عفونت اینا میکنه بیچاره میشی طفلک بدتر اذیت میشه

خدا را شکر که بخیر گذشت ولي سعي کن بیشتر مراقب باشی اين بچه‌ ها هزار ماشاءالله فضولن

ببر دکتر عزیزم خب بخیه نکنی که گوشت اضافه میاره

منم خیلی میترسم دخترم انقدرشیطون یه لحظه نمیتونم بالاسرش نباشم

حتما ببر دکتر.... منم دستم چاقو برید گفتن دکتر نرو ولی رفتم پنجتا بخیه زدن

چه رحمی خدا کرده
صدقه بزار براش حتما

منم پسرم سرش شکست هی گفتن نبرسری بردم اورژانس نزدیک گفتم عکس بایدبگیرم وبخیه کردم

برای منم اتفاق افتاده تقریبا یکسال پیش. شوهرم رفت کربلا ساعت ۱۰ شب دخترم رو مبل بود افتاد بالا ابروش شکاف برداشت تک ک تنها بودم بردمش بیمارستان با همسایمون بخیه اش زدن ۶ تا .. خدارو شکر جاش نموند بعدش پماد سی کال فید زدم اصلا جاش نموند .. کاش میبردیش دکتر حداقل براش چسب بخیه میزدن عزیزم

عزیز خدا رحم کرد حتما ببر دکتر عفونت میکنهذ

برا بچه منم پیش اومد سه چهارروز پیش بردم پارک رف جلو تاپ تاپ خوردب فکش دندونش لق شد لبش پاره شد مادرشوهرم وشوهرم گفتن نبر از مابچه هاقدیم خودشون خوب میشن ولی بردم بیمارستان بخیه زد بیهوش کرد بیحس کرد الان ازاون روز بهتره خداروشکر

خیلی صحنه بدیه خوب یکی بود پیشت من تنها بودم بچم با پشت سرش خورد ب لبه پنجره کل لباسش‌خون شد واااای خدا برا هیچکی نیاره چقد وحشتناک بود دستام میلذزید نمیتونستم با گوشیم ب شوهرم زنگ‌بزنم ولی ما بردیم دکتر بخیه زد خیلی بیچاره گریه کرد دلم براش کباب شد انقد خالم بد بود تا چن شب فقط نگاش میکردم گریه میکردم انقد اون لحظه زجر کشید ولی نمیشد بخیه نزنن جاش بد بود

خدهروشکر به چشمش نحورده خدابهت رحم کرده

خدا منو لعنت کنه من حواسم بیشتر بود اینجوری هم نمیشد

وای خدایا
یاعلی
چه اتفاقی افتاده بود
خدا به بچه ات رحم کرد
قربونی کن و صدقه بده
الهی

خدا رحم کرده چه اتفاقی افتاده بود؟

سوال های مرتبط

مامان م سهیل مامان م سهیل ۳ سالگی
امروز بدترین روز زندگیم بود حالم انقدر بده که نه چیزی میتونم بخورم نه میتونم بخوابم پا پسرم از خونه ی مادرم داشتم میومدم پسرم گریه کرد گفت سر سره گفتم باشه چندتا سر بخور بریم یه مادری بود بچش خیلی و. ح ش ی بود با اینکه از پسر من چند ماهی ک چک تر بود اینا داشتن بازی میکردن من به پسرم گفتم مامان اروم بازی کن حواست باشه بعد اون پسره اومد پسر منو چنگ انداخت مادرشم پیشش بود من زود پسرم رو کشیدم کنار گفتم مامان عیلی ندا ه اونم نی نیه برو بازی کن پسرم رفت دوباره اون اومد تو سر سره دستشو انداخت صورت پسرم بعد سرش داد زد پسرم دستشو زد اون ور گفت چرا چنگ میندازی مادرش فکر کرد پسر من اونو زد گفت اقا پسر چرا میزنی داد زد سر بچم یدونه زد یهش من بهش گفتم پسرم نزد بچت داشت چنگ مینداخت دستشد زد اونور بعدشم اینا دوتا بچن چند بار من بچه ی خودمو کشیدم اوردم اینور دوباره این بچه اومد پسر منو زد بعد پسرم بلند سرش داد زد گفت نکن مادر احمقش عوض اینکه بچش رو ببره کنار اومد پسر منو زد که چرا داد میزنی گفتم خانم محترم پسر شما زد پسر منم سرش داد زد مادره ی احمق برگشت فحش خیلی بدی بهم داد اونجا همه داشتن بهش میگفتن خانم چه خبره بچه شما داره اذیت میکنه تازه طلب کارم هستی منم چند تا بارش کردم بچم رو برداشتم اومدم نصف راه بودم دیدم یکی همچین زد تو گوشم که سرم سوت کشید برگشتم ببینم کیه یکیم زد تو گوشم نگو برادر زنه بوده ۱۲ یا ۱۳ سالش بود انقدر غافلگیر شدم زبونم بند اومد پسره فرار کرد
مامان مهرسانا مامان مهرسانا ۴ سالگی
خیلی خسته ام چیکار کنم از دست این بچه از ی طرف نگران و دلشوره چشمش از ی طرف بیش از حد تصور اذیتم میکنه خیلی لجبازه و شیطنت بسیار هرجا میرم ابروم میره خیلی گریه و زاری و باجیغ های بد با بچه های همسن خودش نمیسازه هروسیله ای ببینه میخواد مهمون میاد خونمون انقدر اذیت میکنه با سرو صدا طرف میگه غلط کردم اومدم از مبلا میکشه بالا اصلانم با اسباب بازیاش بازی نمیکنه قبلا باز با اونام سرگرم میشد مهمونی برم همینجوریه مهمونم بیاد همینه دیشب خونه مامانم اینا مهمون اومد اشتباهی اسمش صدا زد زن دایم داد میزد ک من فلانی نیستم رفته اتاق در بسته میگه من از زندایت خوشم نمیاد ب زور خودش ب خواب یا سر سفره سبزی میبره میندازه تو ترشی با دست غذای پامیشه راه میفته کل خونه رو دستمالی میکنه منم باید فقط حرص بخورم یعنی نگم عمق فاجعه هست عصبی شدم نمیدونم باید چیکار کنم الانم نشستم دارم گریه میکنم ک از این زندگی هیچ شانس نیاوردم
ظهر خونه مامانم اینا خواب بودیم اومد گفت مامان بده برم سر تراس با خاله بشینم اهنگ گوش بدم وقصه ببینم دیدم رفته لخت شده اب بازی میکنه از خواب بیدار شدم رفتم لباسش عوض کردم گفتم اب باز نکنی گفت باشه دیدم رفته گوشیمو از دو طبقه انداخت پایین گوشیم صفحش خورد شده پشتشم ی کم شکسته
مثلا اومدم شهرستان ی کم حال روحیم عوض شه برا عمل چشمش این بلاها سرم میاره مجبور شدم دوتا بزنم ب پشت پاش از عصبانیت
ببخشید طولانی شد ب نظرتون بچم مشکل داره ببرمش روانشناس بخدا افسرده شدم