هیچی قبل بارداری اومد و رفت داشتیم حامله شدم همشون غیب شدن🤣🤣🤣
مادر شوهرممسنه تو روستاست هفته ای یکبار بنده خدا زنگ میزنه یا من بهشون زنگ میزنم .خواهر شوهرم نزدیکمه چون مدرسه ای داره پنج شنبه ها یا برام غذا میاره یا میاد اینجا میپزه و تمیزکاری
جاریام هم یکی دوبار غذا آوردن
هیچی جز ناراحتی و عذاب دادن من کاری نکرده خدا اچلعنتش کنه به کمرش بزنه اونقدر استرس دادن گریه کردم الان احتمال زایمان زودرس گرفتم از اینم که بچم دختره سوخته همش پسر پسر میکرد
منم از اینکه دختره هزار بار شکر میکنم خدا رو
ممکن اصلا توقع ندارم زنگ بزنه دوست هم ندارم الحمدالله اون تو شهر دیگه اما این سری اومد خونم حرف های خوبی نمیزد مثلا رفته بود باهاشون بازار چند دست دست لباس برای بچه خریدم همش تو سیسمونی فروشی میگفت نگیر بزار مادرت بگیره یا میگفت سزارین نشو این دختره بعدی هم دختر میشه یا میگفت پول به دکتر نده اونا پول میگیرن دو بار سونو برو تمام و خیلی حرف چرت تازه میخواستم دلم باهاشون صاف شه بعد چند وقت پشیمونم کردن
وای نمیدونم چرا مادرشوهر منم هی میگه برو طبیعی طبیعی تا من گفتم ۶۰تومن هزینه میشه میخواست خودکشی کنه
هرکاری هم کنه مادررررر شوهره خوبی هم کنه تهش یه تیکه میندازه از تو حلقت در میاد
خانواده همسر کجا بود🤣
من با مادرشوهر و جاریم تو یه ساختمونیم من واسه مادرشوهرم همه کار کردم ولی اون برای من هیچ کاری نمیکنه از اول ک باردارشدم بعدش فهمید بچه من دختره خیلی حسادت میکنه بهم ولی برای جاریم همه کااا میکنه هرروز ناهار با بچه ش اونجاست ولی برای من ک باردارم نه ناهار میده نه زنگی میزنه خیلی زیاد فرق میزاره بین مون کلا دوتا پسر داره
من قبلا بامادرشوهر رابطه خوبی داشتم ولی یکی دوبار که بهم تهمت زد دیگه خیلی ازش بدم اومدبه چشم دیدم سعی میکنه منو از چشم شوهرم بندازه همش هم از روی حسادت چون من تک دخترم وخانوادم خیلی بهم رسیدگی میکنن ولی خودش شوهرش طلاقش داده وکسی حتی بچه هاش سراغش نمیگیرن منومیبینه کبود میشه دیگه وقتی اخلاقاش دیدم ازش فاصله گرفتم خودشم بدتر شد باهام الانم ۸ ماهه خونه پدرمم استراحتم حتی یکبارم زنگ نزد حالی بپرسه
تا الان نه مادر شوهرم نه خواهر شوهرم نه هم عروسم هیییچکدومشون هیچ کمکی نکردن انتظاری ندارم چونموقع به دنیا اومدن بچه تلافیش میکنم یه جوری دوری میگیرم ازشون که اصلا باورشون نشه
منکه از اول بارداری قطع رابطه بودم نمیدونستن حاملم که یهو پنج ماهگی اومدن خونم فهمیدن.الانم به من زنگ نمیزنن به شوهرم زنگ میزنن.عمه شوهرم یکسره خبر میگیره به خودم میزنگه به شوهرم میگم منتظره من زایمان کنم بیاد اینجا
مادر شوهر من خداروشکر دختر نداره🤭
بعد واسه من حسرت داره
همش بهم میرسه
😂😂شانسمون کجا بود باهامون خوب باشنن خاهرر
والا مادر شوهرم انقد ازم کار میکشع که نگووو انشالله زود تر برم خونم از دستشون راحت شمم😑
من یه چیزی بگم اولن خاک تو سر شوهرم که خیلی بی معرفته دومن چهارتاخواهرداره فقط یه دونشون بفکرمه وهواموداره عمم که اینقدرخنگه حتی گوشیم نداره خواهر شوهرم هم اصلأ نمیزاره عمم یه حرکتی انجام بده
ن والا من الان توی ماه هفتمم یه زنگ نزدن یا یه پیام ندادن تو یک شهریم حتی دیدنم نیومدن سه ماه استراحت مطلق بودم هیچی هیچ 🙂
عزیزم من ده روز بستری شدم هیچکدومشون حتی زنگ نزد چ برسه بیان پیشم 😕
خانوادده شوهرم کلا خوبن. مادرشوهرم خیلی خوبه. همش درحال زنگ زدن و پرسیدن حالم. چیزی بخوام احتیاج باشه میخرن برام. همیشه عم میگن کاری داری بگو من خودم نمیگم. خواهرشوهرم قراره هفته بعد زایمان کنه گفت من یکماه استراحت کنم بعد میام کارای خونتو انجام میدم
هنوز که هنوزه زنگ نزدن که حالت خوبه زنده ای مردی با اینکه اسباب کشی هم داشتم دست تنها بودم فقط یکبار خواهرشوهر کوچیکم زنگ زد که ما بچه مدرسه ای داریم نمیتونیم کمک کنیم زنگ بزن مادرت و خواهرت بیان کمکت درصورتیکه من کمک نخواسته بودم ازشون....ولی من خیلی زحمت کشیدم براشون انتظار داشتم خواهر شوهر بزرگم زایمان کرد 20 روز من مراقبش بودم خواهرشوهر کوچکم هم موقع بارداری اسباب کشی داشت رفتم کمکش دو روز بیشتر وسایلش رو جمع کردم الان فهمیدم که دیگه برای هیچکسی کوچک ترین قدمی برندارم
ما خداروشکر رابطمون خوبه ،اونا فقط زمانی میان خونمون که من رسمی زنگ بزنم و دعوت کنم ولی خب ما هفته ای یکی دوبار میریم خونشون ،معمولا در طول هفته من زنگ میزنم احوالشون رو میپرسم ،به مادر شوهرم جدا به پدر شوهرم جداگانه ،ولی خب اگر بیشتر از یک هفته بشه نریم خودشون زنگ میزنن دعوت میکننن ،اونجا هم که میریم اگر خوراکی مفیدی خریده باشند علاوه بر اینکه برام میارن اونجا بخورم میگن یکم ببر که برا بچه خوبه ،اونجاهم که میریم من خودم معذبم تا حدی که بتونم کار میکنم
خانواده شوهر؟ کو؟ دیدیشون سلام برسون🤣 فقط ی بار ب شوهرم گفته بود حالا خداروشکر پسره حتما مامانش اینا خیلیخوشحالن🤣
مطمئنم دنیا بیاد محض سیاستشون پا میشن میان ولی🤣
من خانواده شوهرم خیلی خوبن مخصوصا مادر شوهرم البته منم با مادر شوهرم خیلی خوبما اون طبقه پایینه ولی همش میاد پیش من بالا خواهربرادرای شوهرمم کل اساس کشیمو انجام دادن خونمم چیدن بنده خداها
شوهرت بهشون نمیگه میخوای سزارین کنی ؟
من که تو یه ساختمون هستیم اونقدر که صداش میاد که پیش جاریم میره پیش من نمیاد .البته قبل اینکه جنسیت رو بفهمه میومد الان نه .کلا هم خواهرشوهرمام هم مادرشوهرم کلا خیلی وقته ندیدمشون جالبه خواهرشوهرام الکی به مادرشوعرم گفتن زنگ میزنیم ولی من جواب نمیدم به مادرشوعرم گفتم الکی میگن دیوانه نیستم جواب ندم ،اونم چون صدای من رو شنیده بود که به شوهرم گفتم چرا چند وقتیه خبری از مادرت نیست
مادرشوهرم پونزده روز ی بار یه زنگی میزنه با اینک میدونه استراحت مطلقیم و مامانم میمونه پیشم حتی ی بارم تعارف نزد ک یکمم من بیام مامانت بره ب زندگیش بزسه
پیگیر حالم هست برسه میادسر میزنه .بد نیستن خوبن
خبرش شدمادرشوهرم میدونه حوصله صبحانه خوردن وایناندارم میگه که بیااینجابمون یابلندشوبخوروزنگم میزنه والاهنوزم اولشه ببینم تااخرهمبنجوره یان
نمیدونم والا بدون دلیل
خداروشکر کن همونم زنگ زده🤣 برا من یکبارم زنگ نزده بگه حال نوه ام چطوره حال منو نپرسه اصلا. منم همش میگم خاک برسرت اینهمه خوبی کردی مثل کلفتا رفتم دستشویی و خونشو شستم
بد نیست ادم خوبیه از وقتی میفهمه باردارم زنگ میزنه حالمو میپرسع قبلا زنگ نمیزد
من مادرشوهرم سر میزنه و چیزی بخوام برام درست میکنه دستش طلا
و اینکه انتخاب زایمان مربوط ب خودمون میشه واقعا آدم خودش برای بدنش تصمیم میگیره منم سزارین اختیاری میشم ب انتخاب خودم و همسرم هم موافق هستش یکبار پیشنهاد داد گفت نمیخوای طبیعی باشی گفتم نه ب این دلایل.....و خوب قبول کرد و الان برای سزارین هم کمی نگرانم ولی خب چاره ای نیست انشالا که ب سلامتی انجام میشه همچنین برای شما
از وقتی فهمیدن باردارم حتی یه زنگم نزدن چون من قبل از جاریم(۱۰ساله بچه دار نمیشن)باردار شدم منطقشون بر این بود که من نباید قبل اون بچه دار بشم😐
من هنوز خانواده همسرم نمیدونن باردارم، اما من سه سال پیش بر اثر حادثه رفتم اتاق عمل، مادرشوهرم گفته بود آه ماست!!!دیگ حقیقت از اون موقع انتظاری ندارم.
صفرررررر
من ک خیلی بام خوبن کل خانواده همسرم
تو بارداریم خواهرشوهرم چند روزی میاد کل کارهای خونرو انجام میده
وقتی کاری بخام ازشون درنگ نمیکنن خداروشکر
مادر شوهر من هرو روز صبح میاد دیدنم خونشون نزدیکه خونمونه
از اول عروسی همینه میاد میبینه میره میگه یه روز نبینم حس میکنم چیزی شده
هر وقتم من میرم خونشون نمیزارن دست سیا سفید بزنم از اول بارداری
چقدر خوب که گفتی اره طبیعی بهتره به نظرش احترام گذاشتی جای بحث دلخوری پیش نیومده کارو خودتو میکنی اونارم ناراحت نمیکنی بعدشم بک مشکلی الکی بگو که بخاطر اون سزارین شدی خودت طبیعی دوس داشتی مثلا
من ک قبل بترداریم مادر شوهرم یه سره میگفت چرا بچه نمیاری بیار ما نوه میخوایم از وقتی شودم نمیبینمش
از هم دوریم ولی هفته ای ۲هفته ای یبار زنگ میزنه
فوت شد قبل بارداریم💔🥲
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.