۱۰ پاسخ

عزیزم وقتی قرص اورژانسی خوردی، اونم دوتا ولی این فسقلی هنوز سر جاش مونده حتماً یه خیری داشته
خدا خودش بهت کمک می‌کنه
ایشالا که هرچی خیره برات پیش بیاد ♥️ ایشالا که هر چیزی که خدا برات می‌خواد همون چیزی باشه که دوسش داری

خدا خاسته برات یه حکمتی توشه

فکر کنم قرص ها یه چیزیشون شده ها چند نفرو اینجا دیدم خوردن ولی اثر نکرده تازگیا توهم فکر سقط نباش توکل به خدا از خودش کمک بگیر

عزیزم منم بچم یکسالشه باردارم
منم دوساله ازدواج کردم از حرف مردمم میترسم
ولی خب دیگه چیزیه که خدا خواسته
من خواستم برم سقط کنم همون روز بدترین اتفاقا برام افتاد
درسته الان گرونیه سخته هم شرایط مالی
هم با یه بچه دیگه واقعا سخته
ولی خب دیگه چیزیه که شده
جون یه آدم گرفتن گناه داره
اونم با اینکه کوچیکه هنوز ولی بچته فک کن راضی میشی یه اتفاقی برای بچت بیفته
من خودمم تا جایی سقط انجام میدادن رفتم و پولم زدم ولی برگشتم نروفایده نداره

عزیزم ماهم بخدا نه کمک داریم نه هیچی
خانواده ام ازم دورن
شوهرم صبح میره شب میاد اصلا اصلا بچه رو نگه نمیداره ینی میاد خونه یا غذا بخوره یا بخوابه یا تو گوشی
همه اش دارم باهاش دعوا میکنم ما ک قبل بچه حتی یکبارم دعوا نداشتیم
همه همینن دست تنها
حالا ک خدا برات خواسته گناهه اصلا به سقط فکر نکن خدا قهرش میگیره خیلی ها آرزوشونه

اخه دقیقا این حالتو درک میکنم ولی بسپار دست خدا بگو هر چی ک ب صلاحه همون بشه البته چون دوتا قرص اورزانسی خوردی احتمالشم زیاده ک یا خارج رحم باشه یا قلبش تشکیل نشه ولی باز بپار دست خدا

مطمئن باش خواست خدا بوده
شاید با اومدنش زندگیت از این رو ب رو بشه
اصلا ب سقط فکر نکن
بخدا ماهم با همسرامون همین مشکلارو داریم
من قبل از باردار شدن با همسرم جون و دل میدادیم بهم
انقدر بهم وابسته بودیم ک ی لحظه از هم جدا نمیشدیم بخاطر علاقمون شوهرم دیگه سرکار نمیرفت همش تو خونه پیش هم بودیم بعد از بچه دار شدن کلا ببنمون فاصله افتاد همش میگم و خیلی چیزای دیگه ولی بازم خداروشکر
اجی خیلیا هستن دائم دارن تلاش میکنن بچه دار بشن و نمیشن
پس خدای نکرده ناشکری نکنیا
بسپار ب خودش

عزیزم خدا برات خواسته حتما یه حکمتی توشه توکل کن به خدا

منم بچم تازه یک سالشه سه ماه باردارم منم نمی خواستم ولی به فکر سقط نباش همون طور که من نبودم وخداروشکر کردم آدمای زیادی هستند که می خوان باردارشن برای اونا دعا کن

منم الان تو این وضعیتم منتهی فرق منو تو اینه که من باتوجه به بارداری قبلی که هم سرکلاژ هم پساری هم استراحت مطلق شرایطم خیلی سختره دکترم کفته تا قلب تشکیل نشده سقط کنم چون باز باید نه ماه استراحت مطلق باشم

سوال های مرتبط

مامان نور چشمام❤️‍🔥 مامان نور چشمام❤️‍🔥 ۱ سالگی
یهو فکرم خیلی درگیر شد نمیتونم بخوابم بسکه پاهامو تکون دادم حالم بد شد، لطفا نظرتونو بگید در مورد چیزی که میخوام بگم
خانوما من یه پسر یه سالهو یک ماه دارم بعد از دو بار سقط خدا بهم داده حالا خیلی نگرانم که پسرم تنها نمونه و یه خواهر یا برادر داشته باشه خودم دوست دارم داداش داشته باشه حالا بگذریم، همسر من از من کوچیکتره شرایط زندگیمم اینکه مستاجر با یه درآمدی که همه چیم روبه راهه در حد معمول،دست تنهام هستم یعنی فقط فقط فقط شوهرم کمک حال منو زندگیمه اینجوری بگم که بعد سزارین خودم پسرمو بعد دوروز بردم حمام،از طرفیم افسردگی بعد زایمان گرفتم که تازه رفتم تحت درمان هی فکر میکنم میگم نکنه تو باردار شدن به مشکل بخورم نمیدونم که بچه دار بشم یا نه،شوهرم باز بچه میخواد ولی میگه حالا نه ولی من خودم به خاطر سنم میگم اگه قراره بیارم زودتر اقدام کنم، اصلا یه سر درگمی دارم نمیدونم چک شده این موقع شب 😔😔😔😔😔😔خانواده سوهرمم شهرستانی هستن الان که شکر خدا رفت آمد نداریم ولی میدونم بعدا هی میخوان گوه بخورن که یه بچه بیار یعنی واسه اونا بچه آوردن هیچ غمی نداره زرت زرت میزان بدون هیچ درک و فهمی از دوران زایمان بعد زایمانو بچه بزرگ کردن
مامان جانا🩷 مامان جانا🩷 ۱۵ ماهگی
بچه ها یه چیز بگم ؟این حرف رو حتی به شوهرم نمیتونم بگم چون می‌دونم حالم چند روز خراب میشه اومدم اینجا درد و دل کنم من پارسال نوزادم رو از دست دادم فقط سیزده روزی بود و مشکل قلبی مادرزادی داشت همون تو بیمارستان بود یه چهار بار بیشترم ندیدمش دو قلو بودن خدارو هزار مرتبه شکر که دختر دیگم صحیح و سالم تو بغلمه فقط یه چیزی می‌خوام بگم احساس گناه میکنم من نمیتونم به دخترم از دست دادم حتی فکر کنم یعنی اینقدر درد از دست دادند زیاده و برام سنگینه حتی اگه به لحظه بهش فکر میکنم بغض گلومو میگیره می‌خوام دیوونه بشم بعد من هی سعی میکنم اصلا بهش فکر نکنم حتی سالگرد فوتش چند روز پیش بود ب روی خودم نیاوردم حتی ب شوهرم نگفتم حتی تا حالا سر مزارش نرفتم من خیلی آدم حساسی هستم تو تلوزیون هم می‌دیدم یه بچه آسیب دیده یا مرده من میزدم زیر گریه حالا اینکه من یچسعی میکنم یادش نکنم چون می‌دونم دیونهه میشم احساس گناه دارم یعنی دختر من الان انتظار داره من برم سر مزارش و بهش فکر کنم یا خودش درکم می‌کنه ک اینقدر دوسش داشتم و داغش برام سنگینه حتی نمیتونم بهش فکر کنم چیکار کنم به نظرتون بهش فکر کنم و بشینم گریه کنم خودم رو خالی کنم یه هی خودمو بزنم ب اون راه و بهش فکر نکنم همین الانم دارم می‌نویسم تپش قلب گرفتم دخترم ازم ناراحت نباشه آخه خیلی دوسش دارم خودشم می‌دونه ولی فکرش دیوونم میکنه😭😭