مامان ماهلين🌙 مامان ماهلين🌙 روزهای ابتدایی تولد
تجربه ی زایمانم (سزارین بی‌ حسی از کمر)
پارت دوم :
رسیدم اتاق عمل
خودتون تصور کنین دیگه یه اتاق‌با‌کاشیای‌‌ سبز و‌سرد😑😂 گفتن برو‌ رو‌تخت دراز بکش منم رفتم شیرجه‌زدم رو‌تخت نشستم😂همشون پشماشون ریخت‌گفتن ورزشکاری‌؟گفتم نه چطور😐گفت چرا مثل حامله ها نیستی‌…چقدر زبر و فرز نشستی😂
یه اکیپ بودن که خدایی خوب بود برخوردشون دکترمم خیلی باهام شوخی کرد که استرس نگیرم
فیلم بردارمم بود تو اتاق عمل😂جو‌ اوکی بود ولی باز دلهره داشتم😂
گفتن خم شو بتادین اینا زدن کمرم…یه سرنگ زدن به کمرم که اصلا درد نداشت
گفت دراز بکش پاهات کم‌کم بی‌حس میشه
خیلی جالب‌بود که بالا تنم اوکی بود از شکم تا پایین انگار فلج😐
دستمو‌به پرستار گفتم ببنده یه وقت کرمم نگیره پرده ی جلومو بکشم کنار😐😂
خب به سرم وصل کردن بهم… بی حس شدم قشنک یهو حس اینکه‌قلبم داره میگیره بهم دست داد😑تند تند داشت قلبم میزد بعد حس کردم دارم خفه میشم
اومدم حرف بزنم بگم حالم بده …نتونستم حرف بزنم فقط گفتم حالم بعد سرفه کردم و همش حالت عق میزدم …جملمو نمیتونستم کامل کنم😐هیچی هم بالا نمیاورد فقط از دهنم اب‌میومد😐‌ خیلی حس بدی بود برام اون لحظه😑
بعد به پزشکی یه چیزی گفتن …گفتن این از اوناست یه امپول زدن تو‌ سرمم‌گفتن الان حالتت‌درست میشه‌و‌الحق‌هم که به دو دقیقه نرسید اوکی شدم
دکتر و اکیپش استارت کارو رو زدن
با اینکه بی حس بودم میترسیدم یه وقت درد و‌حس کنم…از این لامپا حالت اینه هم بالای سرم بود بعضی اوقات چشمم میخورد که میخوان با شکمم چیکار کنن سریع رومو اونور میکردم…
شروع شده‌بود عمل هیچی نمیفهمیدم فقط حس میکردم یکی شکممو میلرزونه😐😂😅

ادامه تاپیک بعد …