مامان ابوالفضل مامان ابوالفضل ۲ سالگی
مامان تنها مامان تنها ۳ سالگی
مامان النازخانوم مامان النازخانوم هفته بیست‌ودوم بارداری
مامان محمدمهیار 💙 مامان محمدمهیار 💙 روزهای ابتدایی تولد
سلام
من اومدم با تجربه زایمان،☺️
آقا من شب ساعت سه با درد کمر بیدار شدم چند ساعت
قبلش هم رابطه داشتم بعد به شوهرم گفتم گفت بریم بیمارستان ولی من نرفتم گفتم بزار دردامو بکشم بعد بریم اذیت نشم
خلاصه تا می‌تونستم تو خونه کار کردم راه رفتم هر نیم ساعت میرفتم زیر دوش کمرم و شکمم و ماساژ میدادم دردام قابل تحمل بود
صبح شد دخترمو بردم گذاشتم مدرسه تو راه دردم که میکرفت وای میستادم بعد دوباره آدمه میدادم اومدم خونه باز حموم هی اینجوری آدمه دادم تا شد ساعت دو بعد از ظهر دردام همینجوری بود
اصلا فرقی نکرد همون‌جوری بود رفتم بیمارستان تا رفتم داخل معاینه کردن ان،سی تی دادم گفتم دزدان منظم نیست
سه سانت باز بودم گفتن برو پیاده روی کن ساعت پنج بیا رفتم پیاده روی کردم ساعت شد. پنج رفتم داخل گفتن چهار سانتی بستری شدم
فقط تو بلوک زایمان من تنها بودم ماما ها اصلا خوب نبودن
شد ساعت هفت شب شیفت عوض شد خدا خیرشون بده اومدن
ورزش دادن حموم رفتم ماساژ میدادیکیشون خیلی کمک می‌کرد
کیسه آبمو زدن منم از درد اصلا نمی‌تونستم باسنمو زمین بزارم
کمر دردش خیلی بد بود معاینه کردند شدم هفت سانت به هفت که رسیدم احساس زور داشتم کمک کردند زور زدم ولی سرش نمی اومد
داد میزدم تو روخدا سرشو بکش بیرون وای آنقدر زود دادم گلوم زخم زخم شد 🥲 با یه زور محکم پسرمو گذاشتن بغلم خیلی حس قشنگی بود ایشالله قسمت تمام اقدامی ها و ایشالله اونایی هم که باردارندبه سلامتی زایمان کنن راستی یه چیز باحال من گوشمو ازم نگرفتن گفتن عیب ندارع بزار پیشت باشه همسرم که زنگ میزد باهاش حرف میزدم