مامان فندق مامان فندق ۳ سالگی
پارت ۳۲
یه شب اشکان خانوادش اومدن خودش که بچه بزرگ خانواده بود و دوتا برادر کوچیکتر از خودش داشت وقتی بعداز این مدت طولانی دیدمش چهره اش مردونه تر شده بود اما بازم جذاب بود گل شیرینی داد دستم و تشکر کردم این بار استرس نداشتم اما از ته دلم خوشحال بودم که به عشق قدیمی رسیدم بزرگترا همه حرفارو زدن و به ما گفتن بریم حرفامون بزنیم تا بعد تاریخ عقد مشخص کنن وارد اتاق شدیم هردو لبخند میزدیم گفتم ما که حرفی نداریم آخه چرا قبول کردی بیایم اشکان گفت مریم خب پدرامون که خبر ندارن از رابطه ما و اینجوری بهتره بعدش هم من خیلی دلتنگت بودم اجازه میدی ب غلت کنم و رفتم سمتش همین که بغلش کردم خیلی آروم شدم و گفتم زودتر بریم بهتره خندید گفت بار اول که اومدی بغلم گفتی زودتر بریم حالا هم همین حرف زدی
تو دیگه مال من شدی از این ب بعد هیچوقت تنهات نمیزارم رفتیم کنار خانواده ها و من جواب مثبت دوباره ب مامان دادم و اونم ب مامان اشکان گفت و مادر مهربونی داره زنی قد بلند اسم پدرش محمد و مادرش فاطمه که خیلیا فاطی خانوم صداش میزدن و برادر دومی امید و سومی امیر علی چهره اون دوتا بیشتر شبیه پدرشونه اما اشکان ب مادرش رفته بعد کلی حرف تاریخ عقد انداختن پس فردا صبح
مامان 🩷سلین و آیلین👧🏻🩷 مامان 🩷سلین و آیلین👧🏻🩷 ۱۰ ماهگی
مامان علیهان ❤️ مامان علیهان ❤️ هفته سی‌وهفتم بارداری
مامان جوجه رنگی مامان جوجه رنگی هفته سی‌وششم بارداری