مامان حسنا بانو مامان حسنا بانو هفته سی‌ونهم بارداری
مامان گل پسر👶 مامان گل پسر👶 ۳ سالگی
شوهرا بعضی موقع ها چقد مظلومن 😌
امروز صبح اداره نرفت ، گفت امشب جای یکی از همکارا شیفت شب هستم ۷ عصر تا ۷ صبح
رفت آرایشگاه مو کوتاه کرد و سروصورتو صفا داد . بعد دوساعتی تو حمام بود .. اومد بیرون عطر و ادکلن زد
منو بگو : این کجا میخواد بره😐 فکر کرده من خرم😐 رفته بودم تو لک 😐 پسرم مامانی : گفتم مامانی امروز حوصله نداره پسرم ، برو تا تی وی بزارم برات پاپ کرن بیارم بخوری . گفت باشه
شوهرم گفت : ناهار آماده ست ، من تو ذهنم : چقد بدبختم منو برا غذا درست کردن فقط میخواد ، چندبار رفتم جلو آینه گفتم خاک تو سرت چند روزه مسواک نزدی مقصری خو ...
ناهار رو با سردی آوردم و اخما تو هم . شوهرم : چی شده انگاری یه خورده ناراحتی گفتم نه
ناهار رو جمع کردم یهو از پشت بغلم کرد گفت ظرفا رو ول کن بیا به شوهرت برس
منم از خدا خواسته پریدم بغلش 🙃 دوساعتی پیشش بودم ، بعد که رفت با شماره اداره تماس گرفت که چیزایی که دوست داشتین براتون خریدم بخورین .پیش خودم گفتم لعنت بهم چه افکار منفی به ذهنم اومد .. بنده خدا رو ذهنی تا کجا بردم ، اینو نوشتم که همیشه چیزایی که ما فکر میکنیم درست نیستن😬 گاهی مثبت اندیش باشیم خودمونو اذیت نکنیم.
مامان النا مامان النا ۱۰ ماهگی
مامان آقا پسر💙 مامان آقا پسر💙 هفته بیست‌ونهم بارداری