مامان مژگان💞 محمدرضا مامان مژگان💞 محمدرضا ۲ سالگی
مامان فاطمه مهدیان مامان فاطمه مهدیان هفته سی‌وسوم بارداری
مامان ترانه💜 مامان ترانه💜 ۴ سالگی
ساعت از یک بامداد می‌گذشت
کمتر از دو ساعت تا تحویل‌ سال ۱۳۹۰ مانده بود و در این نیمه‌شب رؤیایی؛ خانه کوچک مان از همیشه دیدنی‌تر بود

روی میز شیشه‌ای اتاق پذیرایی هفت‌سین ساده‌ای چیده بودم

و برای چندمین بار سَعد را صدا زدم که اگرچه ایرانی نبود ولی دلم میخواست حداقل به این همه خوش‌سلیقگی‌ام توجه کند

باز هم گوشی به دست از اتاق بیرون آمد ؛ سرش به قدری پایین و مشغول گوشی اش بود که فقط موهای ژل زده مشکی اش را می دیدم و تنها عطر تند و تلخ پیراهن سپیدش حس می‌شد

می‌دانستم بخاطر من اینقدر به خودش رسیده و
باز هم از این همه سرگرمی اش کلافه شدم
تا کنارم نشست گوشی را از دستش کشیدم ؛ با چشمان روشن و براقش نگاهم کرد و دست هایش را پشت سرش قفل کرد و گفت

این متن برشی از کتاب ( دمشق شهر عشق ) بود📚
روایتی عاشقانه لبریز از عشق و دلهره در هوای دمشق 💞

مامانای گل من تو ایتا کانال دارم کتاب های صوتی میزارم و همچنین فایل پی دی اف کتاب و رمان های قشنگ و آموزنده اگه دوست داشتید عضو بشید

این کتاب ( دمشق شهر عشق ) رو هم ؛ هم فایل پی دی افش و هم کتاب صوتیش رو تو کانالم گذاشتم اگه دوست گوش کنید
خیلی قشنگه
مامان فقط خدا مامان فقط خدا ۳ سالگی