مامان ِ آرمان❤️✨ مامان ِ آرمان❤️✨ ۲ ماهگی
مامان شاهزاده محراب💙 مامان شاهزاده محراب💙 ۲ ماهگی
دوستان شب زنده دار بیاین از خاطرات خوب و بد بعد زایمان بگین
از خودم شروع میکنم...
شب اولی ک از بیمارستان مرخص شدیم کل تبار شوهرم ریختن خونمون در نهایت پررویی خودشون گفتن وسیله بده شام درست کنیم خب ماکارانی درست کردن حالا من داشتم تو اتاق مثل مار دور خودم میپیچیدم از درد بچمم یکسره گریع اخر من و مامانم از اتاق اصلا نرفتیم بیرون فقط برای لحظه ای ک رفتیم اتاق بجه شوهرخواهرشوهرم تو گوش محراب اذان گفت تا ۲ شب همه رفتن...شب هم تا صبح من درد بچم گریه متوجه شدیم ک شیرم سیرش نمیکنه اصن ندارم هیچی شوهرم جمعه ۸ صبح رفت شیرخشک خرید براش تا بچه خوابید منم یکسره خواب و بیداری بابام میومد خونمون وسط حرف زدن رو مبل خوابم میبرد دیگ شبا روی مبل میخوابیدم مامانم و محراب روی زمین شوهرم تو اتاق اخ نگم از شبایی ک پسرم زیر دستگاه زردی میموند تا صبح باید بیدار میموندم بهش فک میکنم خیلی شبای بدی بود از ی طرف هم حای عملم بدجور اذیتم کرد فکرم مشغول اون بود کلا بیشتر از خوشی سختی داشت ولی تجربه خوبی بود..