مامان 💋قلبکم💋 مامان 💋قلبکم💋 ۲ سالگی
مامان 💋قلبکم💋 مامان 💋قلبکم💋 ۲ سالگی
بیایید یاد جریان تصادف مون افتادم بگم
ماشین پدرشوهرم برداشته بود شوهرم اومد منو برد دکتر برف اومده بود بچه هم نداشتم اون موقع خلاصه رفت تو میدون دور بزنه یهو ی نیسان. مثل خر اومد کوبید ب ماشین هیچ از سمت راننده زد شیشه خورد شد ریخت رو سر شوهرم ماشین یکم کج شد صاف شد خدا رجم کرد چپه نشدیم خلاصه یارو اومد پایین دید ماسالم هستیم بعدش شوهرم تا اومد ب خودش بیاذ یارو سوار شد در رف هیچ دیگ دم مردم گرم پلاکش برداشتن بعدش زنگ زدیم مامور و فلان بعدش دیگ منم مریض بودم جال نداشتم یهو دیدم ی خیر ندیده هول داره بهم ماچ می‌فرسته از دور اول گقتم شاید با کس دیگه دیدم ول نمیکنه هی داره ماچ بوس قلب می‌فرسته منم حالم بذ مریض شوک زده اونم هی میومد نزدیک ماچ میفرستاد شوهرم و مردم پیش ماشین فلان گفتم چکار کنم ول نمیکنه
میومد نزدیک انقدر حالم بد بود فقط نگاه میکردم بعدش چند تتا زن اومدن پیشم فهمیدن یارو داره بوس می‌فرسته رفتن فوش دادن گم شد رف بعدش شوهرم ماشین گرف منو برد خونه بابام خودش رف من با اون حال رفتم خونه بابام تا رفتم تو چشم قرمز گریون بی حال شوک زده بابام مامانم گفتن چیشده شوهرت. کتکت زده نکنه گفتم ن وایی اینا باور نمیکردن رفتن زنگ زدن شوهرم گف تصادف کردم و فلان هیچ بابام شروع کرد گف خاک تو سر شوهرت زانندگیش ضعیفه فلان 🤣🤣🤣 وایی ی تصادف کلی جریان داشت در کل خداروشکر بخیر گدشت خودمون طوریمون نشد اما یارو بی ناموس در رف
مامان ایلیا مامان ایلیا ۷ ماهگی
مامان جانِ مادر مامان جانِ مادر هفته سی‌وچهارم بارداری