مامان وُریا🩵تودلی🩷 مامان وُریا🩵تودلی🩷 ۲ سالگی
مامان یسنا مامان یسنا هفته بیست‌ودوم بارداری
مامان محیا مامان محیا ۱۲ ماهگی
#مشورت
دیشب با همسرم دعوا کردیم حتی کار ب فحش و کتک کاری هم رسید و حرفای بدی گفت
من برخلاف قبل ک بیشتر سکوت میکردم ایندفه چون خیلی عصبانی و ناراحت بودم قشنگ خودمو خالی کردم و هرچی تودلم جم کرده بودم گفتم بهش بعد اونم مث همیشه ک عصبانی میشه و ظرفارو میشکنه رفت تواشپزخونه ی ظرف پلاستیکی رو محکم کوبید زمین و شکست منم گفتم جمع نمیکنم وای ب حالت اگ تیکه های شکسته ب پای بچه بره بعدم اخرشب گلی ک برام روز زن خریده بود و توگلدون گذاشته بودم پرت کردم بین ظرفای شکسته و خوابیدم
فقط ایندفه زیاد گریه نکردم و مث قبلنا ک از شدت گریه قلبم درد میگرفت ایندفه اینطور نبود حتی ناراحتیمم مث قبل نبود فقط از زندگی ناامید ناامید شده بودم
امروز عصر ک از سرکار اومد بغلم کرد و عذرخواهی کرد منم گفتم اشکال نداره و اشتی کردم ولی بازم ازحرکتش خوشحال نشدم با اینک اون قبلا هیچوقت اشتی نمیکرد و تامدتها باد میکرد خودشو
خلاصه ک انگار بیحس شدم ن دعوا زیاد ناراحتم میکنه ن اشتی خوشحالم میکنه
الان افسردم یا اینقدر قوی شدم ک دیگ اینچیزا برام مهم نیست
شماهم همچین حسی رو تجربه کردین؟؟