مامان مهیار مامان مهیار ۴ ماهگی
زایمان طبیعی - پارت 11

چند ثانیه بعدش صدای گریه مظلومانه اش رو شنیدم و دلم آب شد.. اصلا یادم رفت تا چند ثانیه پیش داشتم پاره میشدم😐
سرم و گرفتم بالا و میخواستم نگاهش کنم، اما نمی‌دیدم. ماما خودش اومد گذاشت رو سینه ام.. من با حیرت نگاش میکردم و اون خودش و مچاله میکرد.. نمیذاشت صورتش و ببینم و من فقط موها و پس کلش و دیدم..
نمیدونم باقی مامان اولی ها، بعد زایمان به چی فکر میکنن، اما من اون لحظه فقط به این فکر میکردم که (دیدی تونستی.. دیدی سالمی.. دیدی چیزیت نشد..) و خلاصه کلی در نوشابه برا خودم باز کردم😂
نگاه ساعت کردم، دو و نیم وارد اتاق زایمان شدم، سه و نیم مهیار اومد دنیا.
بچه رو بردن و مال گفت یه زور بزن جفتت بیاد. یه زور زدم و خیلی راحت جفتم اومد. تا اینجا همه چیز خوب بود، تا وقتی اومدن که بخیه بزنن 🫠
برای من، بخیه از زایمان هم سخت تر بود. از ساعت سه و نیم تا ۵، داشتن من و میدوختن🥲
بخاطر این طول کشید، چون کسی که برام بخیه میزد خیلی دقت میکرد و میخواست میلیمتری بزنه، که بعداً خوب جوش بخوره. اما من مدام غر میزدم و از درد و سوزش ناله میکردم.
ماما همراهم کلافه شد و نگام کرد و گفت:
دختر تو زایمان رو تحمل کردی و آخ نگفتی، الان واسه چهار تا بخیه اینهمه ناله میکنی؟ من رفتم بخاطر تو خانم فلانی (فامیلیش یادم نیست) از سر شیفت خودش آوردم اینجا، تا بخیه هات رو اون بزنه، دست هرکسی ندادم. اگه میخوای تا سریع دوتا کوک بزنیم بعداً جاش بد در میاد...
من سکوت کردم و به این فکر میکردم اونهمه جیغ من زدم، این میگه آخ نگفتی😂😐
سرمو میچرخوندم و سعی میکردم به مهیار نگاه کنم تا حواسم از سوزش بخیه ها پرت بشه‌.
ادامه داره...
مامان رزان😍🥹🤰❤️ مامان رزان😍🥹🤰❤️ روزهای ابتدایی تولد
مامان نهان مامان نهان ۱ ماهگی
مامان نویان 🤍 مامان نویان 🤍 روزهای ابتدایی تولد