مامان آرِن👶🏻💙 مامان آرِن👶🏻💙 ۱ سالگی
مامان نویان مامان نویان ۱۴ ماهگی
امروز شیفت عصر بودم صبح رفتم بانک ث رفتم یکم مارای اداری داشتم اونارو حل کردن برگشتنی گفتم یکم پیاده برم تا خونه یه ماشین افتاد دنبالم هی میگفت ازت خوشم اومده شماره میخواست بده منم توجه نمیکردم بد دیدم نمیره اخم کردم به راهم ادامه دادم کوچه خلوت بود اومد پیچید راحمو بست البته من نترسیدم چون نزدیک خونه بودم با خودم میگفتم خواست پیاده بشه یا کاری کنه جیغ میزنم! گفت یه لحظه گوش کن من ازت خوشم اومده میخوام آشتا بشیم اصلا قصد مزاحمت ندارم شمارتو بده من برم! اخرش برگشتم بهش گفتم اقا من پسرم هم سن شماست چه شماره ای بدم اخه! یه لحظه شوک شد گفت تروخدا پسر داری منم گفتم بله و راه افتادم از سمت دیگ! اونم اونجا موند شنیدم میگفت خب اخه از کجا بدونم پسر داری اصلا بهت نمیخوره متاهل باشی دیگ هم نیومد دنبالم! ولی یکم خوشحال شدم روحیه گرفتم 🤣🤣 به همسرم گفتم غیرتی شده بود میگفت باید زنگ میزدی من میومدم! میگم اخه مرد مومن تا تو بیای من میرسیدم خونه دیگ قبول نمیکنه میگه باید از این به بعد زنگ بزنی بهم تا بیام😑
مامان مهراد مامان مهراد ۲ سالگی