مامان دردونه ها مامان دردونه ها ۵ سالگی
سلام صبحتون بخیر دوستان اومدم دردل کنم به نظرتون این کارم که تعریف میکنم اشتباهه یانه
امروز دخترم منو ساعت 4صبح بیدارم کرد آب خواست بهش دادم ونخوابید تا ساعت 5صبح منم بیدار بعد دیدم دخترم خوابید ومنم بیخواب شدم گفتم پاشم حیاطم بشورم وخونه رو جارو کنم شوهرم به خواب زده بود خودشو بعد من رفتم دم درزباله بزارم وبعد اومدم توحیاط وحیاط بشورم اومدم درپذیراییمون باز کنم دیدم ازپشت بسته شده شوهرم نبود تو پذیرایی بعد صداش کردم بازنکرد هرچی گفتم بازکن جارو میخوام بردارم نه انکار منم بیخیال شدم بعد چند دقیقه کنجکاو شدم ببینم بازکرده یا نه درو دیدم در باز هست بعد نرفتم داخل وتوحیاط شلنگ وصل کردم واینا دیدم اومد دم دروگفت حیاط نمیخواد بشوری من شستم چون بچههام بیدار میشدن وکثیف میکردن حیاط اکه یه وقت دیگه میشستم بعد شوهرم که هیچ وقت محبت ندیدم ازش توزندگیم دیدم میگه بیا شیر بخور تعجب کردم دیدم میگه بیاشیر بخور بعد کارام تموم شد رفتم توخونه هنوزدرونبستم میگه بیاشیرتو بخور بریم سرزمین دیر میشه چون یه تیکه زمین داریم برای خودمون که محصول خونمون مثل کرجه وبادنجون وخیار ولوبیا وبامیه میکاریم ومادرشوهرم وبده چیزی میکاریم توش بماند که بیشترش مادرش جمع میکنه ولوبیا اضاف بیاد میفروشه براخودش منم گفتم نمیام یک دوباری رفتم ولی یا بچههام خونه مامانم بوده یا باخودم بردمشون دلیلم بیشتر بچه هام بودن بعد گفتم من نمیام بچههام بیدار بشن کریه کنن چیکار کنم گفت زنگ میزنن به گوشیم باگوشیت گفتم نمیام هروقت بچههام بیدار شدتااونموقع کارامو انجام میدم میام گفت همین کاراکردی که اینطوری تربیتشون کردی بعدن میخوای بیای چیکار ناراحت شد رفت تو اتاق لباس پوشید بره بعد منم شیر رواپن گذاشتم اومد دید
مامان نازنین زهرا مامان نازنین زهرا ۳ سالگی