مامان شیر بالام مامان شیر بالام ۳ سالگی
هم فکری میخوام شاید هم زنگ زدم مشاور رایگان
واسه بی کفایتی بزرگای کشورم هم ناراحتم و غصه میخورم

همسر من زنگ زد به پدرم که بچه مو ساعت هشت میبرم واسه عمل بیایید پیشمون باشید
پدرم بعد اذان صبح راه افتاده با خانواده اومده
از ساعت ۷ به همسرم گفتم بیدار شو نیم ساعت دیگه میرسن
یکبار گفت بذار یکم بخوابم
یکبار گفت نشون به اون نشون که دیشب خواهش کردی ده دقیقه نخوابم بشینم پیش بچه پس بذار ده دقیقه بخوابم
کل خونه داغون بود تند تند باعجله جمع و جور کردم حاضر شدم گفتم پاشو الان میرسن یکم تو فشارش گذاشتم
گفت برو اخلاقتو عوض کن یعنی چی آخه
تا لحظه آخر بیدار نشر بابام که اومد تو آقا تو اتاق لباس می‌پوشید
گفت چرا حاضر نیستین گفتم نه حاضریم
صبحانه براشون حاضر نکرده بودم چون نون نگرفته بود
اونا خودشون تو راه نون می‌خرن میخورن ولی خب اومدن خونه دخترشون 💔
همیشه به زور میفرستم نون بخره هر قدم هم نانوایی هست اینجا .
بابام بهش برخورده بود تو بیمارستان به من و مامانم پرید همه مونو ناراحت کرد
چند وقته سر حاضر نشدنش و رفتنمون بیرون دعوا میکنم باهاش حتی دو روز پیش زدم بیرون رفتم واسه خودم گشتم اومد دنبالم .
من آدم قهر نیستم سریع میخندم و دوست میشم باهاش .
امروز زودتر بیدار شده واسه خبر
صبحانه خوردیم میگه بریم بیرون میگم باشه حاضر شیم .
میگه شما حاضر شید من حاضرم یعنی نمیخوادلباس بپوشه
سرش تو گوشیه
به بچه میگم پاشو حاضر شو نمیاد چون بابائی اگه باباش بلند بشه بره بیرون دنبالش راه میافته
منم برم نمیاد اصلا
چون هر چی دعوا کردم فایده نداشت
اینسری دعوا نکردم پاشدم ظرف شستم هی گفت نمیری گفتم چرا میرم حاضرم
کیک پختم نهار پختم این تکون به خودش نداد
از بهداشت زنگ زدن
مامان هدیه💓 مامان هدیه💓 ۴ سالگی
مامان دانیال ونیکان مامان دانیال ونیکان ۴ سالگی