مامان روژدا مامان روژدا ۳ سالگی
پارت۴۶
رفتم پیش مشاور. صبح زود بود. روژدا خواب بود. رضا هم که سر کار نمی‌رفت. کلی حرف زدم. مشاور هم مثل خانواده خود رضا می‌گفت از کجا معلوم وقتی هم از خانه میره بیرون، رفته باشه سر کار؟ می‌گفت جی‌پی اس روی گوشیش فعال کنم. آخه من گوشیش را که چک میکردم انگار هیچ سفری نرفته بود. به اسنپ بدهکار بود. هیچ واریزی نداشت. اونم آدمی که یروزی جزو طلایی‌های اسنپ بود.
از طرفی از من می‌خواست چادری باشم اما خودش میرفت کافه و مافیا بازی پیش کسایی که با دوست دختراشون اونجا بودن و هزار کوفت می‌کشیدن یا می‌نوشیدن! یا توی حتی اولین نگاه به یه خانم چیزایی می‌دید که من زن نمی‌دیدم. متوجه میشد دوست من چاق شده یا دخترخاله‌ش کجاشو پروتز کرده. چیزایی که من هنوزم نمی‌فهمم و برام مهم نیست. و من وقتی انتخابش کرده بودم اونو این شکلی ندیده بودم.
مشاور می‌گفت باید رضا هم بیاد. البته خود منم درخواستم همین بود. چون من از جانب خودم حرف میزدم. قطعا اونم حرفایی برای گفتن داشت. اما رضا قبول نمی‌کرد. می‌گفت خودمون حلش می‌کنیم. ولی وقتی هزاربار درباره مسئله‌ای حرف بزنی و حل نشه یعنی حل شدنی نیست.
.
روز مادر اون سال منتظر بودم بیاد بریم دیدن مادرش. ساعت از۱۲گذشت. هر چی زنگ میزدم جواب نمیداد. پس سر کار نبود. شد ۳جواب نداد. اینقدر عصبی شده بودم جنین بهم فشار می‌آورد. حالم بد بود.
مامان پارسا جان مامان مامان پارسا جان مامان ۴ سالگی
مامان علی اصغر مامان علی اصغر ۶ سالگی
مامان پسر مامانش❣️ مامان پسر مامانش❣️ ۳ سالگی