مامان ابوالفضل و🤰🏻 مامان ابوالفضل و🤰🏻 ۴ سالگی
دوساله اومدیم خونه جدیدمون توبارداریم چندبار شدیدسرماخوردم دوهفته طول کشید خوب بشم همش تنهابودم یکی نیومد حتی یه لیوان آب بهم بده تنهایی عید رو خونه تکونی کردم دیروز دل درد وکمر درد گرفته بودم همسایمون یه خانم تقریبا۶۰ سالس خیلی مهربونه اومد دید وضعیتم رو میگه مادری خواهری هیچکس رو نداری؟ دوساله اومدی اینجا ندیدم یکی بیاد بهت سر بزنه توروخدا هرچی دلت خواست بگو بپزم بیارم برات هرکاری داشتی بگو بیام کمکت کنم انقد دلم گرفت درحالی که صبح با مادرم حرف زدم گفتم پسرم لحاف تشک رو کثیف کرده حداقل یه تعارف الکی هم نکرد که بگه بیام کمکت کنم ولی برا خواهرم میره خونش کل کاراشو انجام میده نهارشامشو میپزه لباساشو میشوره فرش هاشم میشوره برامن تاالان هیچکاری نکرده تصمیم دارم موقع زایمان هم بهش نگم الان۷ ماهه چجوری تنهایی ازخودم مراقبت کردم اون موقع هم مراقب خودم میشم با اینکه بارداریم پرخطربود جفت پایین همش فشارم وقند خونم میفته قبل ازاون سقط مکرر هیچکس پیشم نبود🥲